۱۹
ارديبهشت ۹۷
نمی دونم چطور باید ازت تشکر کنم
فقط نمی دونم به خاطر من بود که لینک گروه رو نشون دادی یا نه، اصلاً من توی محاسباتت جایی ندارم
نمی دونم
ولی اونچه که هست اینه که از وقتی تو گروهت عضو شدم بیشتر تو رو حس می کنم و تازه خواهرت، داداش هات، شوهرت، همه هستند
و این برای من خیلی خوبه
هرچند من با داداشت و شوهرت قبلاً تو چت آشنا شدم ولی اینجا که می بینمشون خیلی برام باعث آرامشه
راستش الان که فکر می کنم می بینم اگه روزی برگردی اولین چیزی که بهت می گم اینه که:
گذشته ها گذشته
گذشته ها گذشته
ولی قبلاً فکر می کردم اگه برگردی اینو می گم و اونو می گم
می دونم
می دونم "برگشت"ی تو کار نیست
می دونم تو دیگه مال من نمیشی
من تا سی سال دیگه هم منتظرت می مونم و می دونم این انتظار رو مرگ خاتمه می ده نه وصال
ولی چکنم
فکر نکن انتظار تو کشیدن برام شیرینه
نه، خیلی هم تلخه
شایدم یه جور دیگه بشه
مثلاً تو برگردی و من نباشم
شایدم تو دیر برگردی
راستی گفته بودم بهت که شوهرت و داداشت خیلی گَنده دماغ تشریف دارند؟؟!!
فکر می کردم با داداش عشقم رابطه ی صمیمی پیدا کنم، ولی آدم اگه دافعه داشته باشه نمیشه کاریش کرد
همه که جذب نمی کنند که یکی هم دفع می کنه
مثل من که تو رو از خودم روندم
یادته؟
بعدش بهت گفتم بیا خواهرم باش ...
و از اون روز تازیانه های قهرِ تو بود که می خورد تو صورت من
تا حالا
۹۷/۰۲/۱۹