۳۱
فروردين ۹۷
چقدر خدا مهربونه برای بنده هاش
داشتم آب می شدم
صحبت بر سر از دست دادن تو نیست، صحبت بر سر بدنامیه
من اصلاً از اولش هم تو را نداشتم که بخوام از دستت بدم
اولش هم مال یکی دیگه بودی
قصد خیانت هم نداشتم
من تو رو عاشقانه می پرستیدم
صحبت بر سر از دست دادن تو نیست، صحبت بر سر بدنامیه
من اصلاً از اولش هم تو را نداشتم که بخوام از دستت بدم
اولش هم مال یکی دیگه بودی
قصد خیانت هم نداشتم
من تو رو عاشقانه می پرستیدم
ولی تا همسر و صاحب داشتی برای من خواهر بودی
همیشه همین طور بوده
همیشه همین طور بوده
اما الان دیگه وضع فرق می کنه
بی پرده رازِ دل میگم، میگم که عاشقتم، می گم که ساکن قلبِ دردمندمی
تو از من بریدی و منو مجبور نمی کنی عشقم رو برملا کنم
حتی اینقدر ازم متنفر شدی که بی رحمانه بدترین حرفها رو که شاید توی عالم کسی دلش نمیاد حتی به دشمنش بزنه به من زدی
بی پرده رازِ دل میگم، میگم که عاشقتم، می گم که ساکن قلبِ دردمندمی
تو از من بریدی و منو مجبور نمی کنی عشقم رو برملا کنم
حتی اینقدر ازم متنفر شدی که بی رحمانه بدترین حرفها رو که شاید توی عالم کسی دلش نمیاد حتی به دشمنش بزنه به من زدی
کارهایی سرم آوردی که اگر سنگ بود تکه تکه می شد
هرچند من هم تکه تکه شدم و نابود شدم
گفتم که،
صبحت بر سر نداشتن تو نیست
صحبت بر سر فراق نیست، من از همان روز اول آتش فراقت رو حس کردم
تویی که همه ی قلبم رو تسخیر کردی بخ خاطر حرمتی که خدا قائله حتی نتوانستم خوب توی چهره ات نگاه کنم و یا صدای قشنگت رو بشنوم، همیشه ازت فرار کردم
صحبت بر سر انکار عشقیه که توی سینه مه و تو با دلیلهای محکمه پسند خودت منو محکوم کردی به خیانت در عشق و خودت رو آدم خوبه ی داستان جلوه دادی
البته می دونم اونقدری که من توی این داستان ضربه خوردم تو شاید چندبرابرش ضربه خورده باشی
ولی خیلی دردناکه آشنایی با تو و پایان تلخ و غم انگیزش
داشتم می گفتم غم نبودنت و نداشتنت داشت منو آب می کرد ولی خُب خدا که داره می بینه
آخه مگه میشه، یکی مثل من که آزارش به مورچه هم نرسیده و اینقدر دور و بریاش دوستش دارند و جز خدمت به همنوعانش کاری نکرده چرا باید همه ی زندگیش یهو اینجوری تباه بشه و همه ی آرزوهاش رو و دلخوشی هاش رو به یکباره از دست بده
ولی خیلی دردناکه آشنایی با تو و پایان تلخ و غم انگیزش
داشتم می گفتم غم نبودنت و نداشتنت داشت منو آب می کرد ولی خُب خدا که داره می بینه
آخه مگه میشه، یکی مثل من که آزارش به مورچه هم نرسیده و اینقدر دور و بریاش دوستش دارند و جز خدمت به همنوعانش کاری نکرده چرا باید همه ی زندگیش یهو اینجوری تباه بشه و همه ی آرزوهاش رو و دلخوشی هاش رو به یکباره از دست بده
تهی شدم، وقتی داستان کیک تولدت اتفاق افتاد و ایمان پیدا کردم که تو رو از دست دادم، تهی شدم
نابود شدم
جوری که هیچ چیز دیگه برام ارزش نداشت، حتی بچه هام و تو اینو می دونستی، گفته بودم برات
ولی خُب وقتی یه زن بی رحم و سنگدل باشه ، نمی شه ازش بیش از این توقع داشت
از کسی مثل تو بعید نیست که طرف مقابلش رو بسوزونه و نابود کنه اونم ذره ذره
تو اگر با ماشینت منو زیر گرفته بودی راحت تر منو می کشتی و البته تقاصش جایی نمی ره
تو اگر با ماشینت منو زیر گرفته بودی راحت تر منو می کشتی و البته تقاصش جایی نمی ره
بماند
این حرفها دیگه گفتن نداره
بزار بهت بگم خدا با دلم چکار کرد...
باورت نمیشه
یه کپی از خودت بهم هدیه کرد
شاید باور نکنی یکی که انگار تویی
میگن دلی که شکست خونه ی خداست
راست میگن
اصلا انگار خودتی
حتی اسمش، سن و سالش
حتی تعداد اعضای خانواده ش مثل توئه
روحیه و اخلاقش رو بگو
باورت نمیشه
شاید بگی دارم لاف می زنم
فقط یه فرق با تو داره:
نمی گه عشقم باش
توی این مورد کلّی با تو توفیر داره
بقیه ش یه رازه بین من و اون و خدا
داشتم می مُردم، و خدا بهم رحم کرد و دارویی برام تجویز کرد تا زنده بمونم ، به بچه هام رحم کرد
خدایی که اینقدر گُله و بنده هاش رو اینقدر دوست داره و به فکرشونه شک ندارم خودِ تو رو هم بهم می ده حتی این اگه بیقته برای اون دنیا هم راضی ام، فقط بهت برسم ولو اون دنیا
افسون خدا از همۀ افسون ها بالاتر است
۹۷/۰۱/۳۱