۰۳
فروردين ۹۷
تا کی حسرت بخورم و آب بشم
حسرت و غصه تا کی
دیشب به جای حسرت خوردن آرزو کردم
به جای افسوس گذشته امید به آینده را کاشتم
حالا که نمی توانم با تو زندگی کنم پس با آرزویت زندگی می کنم
حالا که نیستی تا ترجمان عشقم باشی، پس با آرزوی وصلت عشق می کنم
چرا گوشه عزلت بگیرم و اطرافیانم را افسرده کنم،
فرزندانم حیف نیستند که با مرده ای متحرک زندگی کنند و خاطرشان ملول شود؟
دیشب در شب آرزوها ”امید”آفریدم
و خدایم شاهد است که اگر خودش نمی خواست و کمکم نمی کرد من به این موهبت نمی رسیدم
اگر به دل محبوبم نمی انداخت که....
چکار به کار حقیقت دارم، مهم ندایی است که از اعماق قلبم به گوش می رسد
۹۷/۰۱/۰۳