۰۲
اسفند ۹۶
· صبح ها چشمانم که باز می شوند نبودن تو را به سوگ می نشینند و وقتی از باز بودن خسته می شوند بسته می شوند تا ذهن و روانم با رویای بودنت و کابوس رفتنت سر کنند و دوباره این چشمانِ کمسو هستند که به دادِ ذهن و روانِ خسته ام می رسند و ....
· وجود ناقابلم فدای تو، ای خانه زادِ هوش و حواسم
دل و جانم تقدیم تو، ای کس و کارم، هستی ام
· با خودم گفته بودم عاشقانه هایی که من به پای محبوبم ریخته ام یه سند محکمه که هیچگاه منو از اون جدا نمی کنه ولی تو با یک فرض غلط همه چی رو دروغ انگاشتی و انکارم کردی
· خیلی بهت نزدیکم، نزدیکتر از اونی که فکرش رو بکنی، خیلی ازم دوری دور تر از اونی که باورم بشه
۹۶/۱۲/۰۲