جاسمین عزیزم سلام
امروز جواب سوالی رو گرفتم که مدتهاست ذهن و روحم رو به خودش مشغول کرده بود
داشتم نامه های فروغ فرخ زاد به همسرش رو نگاه می کردم توی اون چند سالی که پرویز شاپورِ کاریکاتوریست و فروغ فرخزادِ شاعر سر و همسر بودند چه عشقی به هم نثار می کردند، فروغ نامه هایش را با سلام پرویزِ من شروع می کرده و با خداحافظ فروغِ تو به پایان می برده
بعد از چند سال در آستانه ی سی سالگی یعنی چند سال بعد از جدایی از پرویز شاپور از پیوند سابقش به عنوان "ازدواج مضحک" یاد می کند
عشق اینجوریه، نه اینکه فروغ از عشقش فارغ شده باشد نه، حتی پرویز هم عاشق و شیداست ولی تبلور عشق فروغ، دیگه پرویز نیست
نمی دانم پرویز چگونه بوده، ولی به هرحال تن به جدایی داده
مثل منِ احمق که خودم پا پیش گذاشتم و از تو جدا شدم و نفهمیدم که نه توان جدایی ندارم و نه امکان بازگشت...
به گفته ی خودت اونجا که گفتی:
"مرا در خودم کُشتی، هزار بار جان دادم و مُردم انگار که از اول نبوده ام"
بعدها که دیدم صدایی از قلبم نمی آید و آسمان دلم تاریک شده تازه فهمیدم که ابتدا خودم را کشته بودم....