۲۷
بهمن ۹۶
دلتنگ خودمم
دلم برای اون روزهام تنگ شده
روزهایی که طعم زندگی را می چشیدم
روزهایی که آرزو داشتم
غم و شادی داشتم
برای خودم برنامه داشتم
هدف داشتم
شور و انرژی داشتم
مسرور بودم از اینکه خانواده ای دارم ، فرزندانی دارم
خلاصه داشتم زندگی می کردم ،
داد می زدم می خندیدم گریه می کردم می ایستادم می دویدم تکاپو داشتم
حالا نیستی دستپخت خودت را ببینی،
ببینی چه بر سرم آمده،
یه موجود خنثی نه هدفی نه آرزویی نه انرژی برای رسیدن به جایی نه حرفی نه صدایی،
از روزی که وانمود کردی عاشقانه های منو نمی فهمی و برداشتت اینه که قصدم بردن آبروی تو و مزاحمت برای توست دیگه چشمی هم برام نمونده که اشکی بخواد بریزه
خیلی جالب بود برام منو از حراست فرمانداری ترسوندی، تو که با من راجع به دادگاه خانواده و حضانت فرزندان یکی به دو می کردی حالا می خوای با چه چیزایی منو تهدید کنی
۹۶/۱۱/۲۷