Jasmine Smart

ای کاش برگردی، اگر می دانستی آتش عشق تو با چه شعله ای وجودم را می سوزاند، دست روی دست نمی گذاشتی، لابد خواست خدا نیست که تو این عشق شورانگیز را درک کنی

Jasmine Smart

ای کاش برگردی، اگر می دانستی آتش عشق تو با چه شعله ای وجودم را می سوزاند، دست روی دست نمی گذاشتی، لابد خواست خدا نیست که تو این عشق شورانگیز را درک کنی

Jasmine Smart

آهِ من
روزی گیرد دامنت، سوزد با منت
با مَنَت سوزد، نه که تنها

اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی

یادت به خیر،
چقدر عشقمان زیبا بود، و بی نظیر

اگر عاشق نیستی، عاشق کُش هم نباش
اگر عاشقی یافتی که اسیر و شیدایت شده و تو او را غریبه می پنداری،
غریب نواز باش، غریبه کُشی نکن

خیلیا بودند که برای رسیدن به عشقشون عمرشون رو گذاشتند و از این خیلیا، خیلیا بودند که عمرشون رو باختند ولی به عشقشون نرسیدند،؛، شاید من هم از این خیلیای دوم باشم

محبوبه ی قلبم، آهوی رمیده ام، اگر از عشق بینهایت من صرف نظر کنی، چیزی رو از دست می دی که با هیچی نمی تونی جبرانش کنی، ... با هیچی

عشقِ تمامِ من، خوش آمدی و صفا آوردی، جان من قربان قدمهایت، لایقم دانستی و چشم و چراغِ خانه ی دلم شدی، سرت سلامت و شادیت پایدار

۱۹
خرداد ۹۷


e






دلت یک اتفاق تازه می خواهد

دلت من را نمی خواهد

نه که من را

نه

دلت "عشق و دلدادن" نمی خواهد

پس چرا در قلب من جا کرده ای، ای جان

تو که در دام غم افتادن نمی خواهی

تو که احساس پیری بی امان کردی

پس چرا قلب مرا بشکسته ای، ای گل


چه می دانم چه می خواهی

شبیه کودکانی تو

عشقت هم شبیه کودکان، انگار

دلت یک شورِ بی اندازه می خواهد؟

شورِ بی اندازه می خواهی؟

بی عشق؟

دانی چه می ماند؟

شورِ بی اندازه یعنی عشق

شورِ بی اندازه یعنی تو

یعنی من

یعنی ما

شورِ بی اندازه را در قلب من یابی، نه جای دیگری، محبوبه ام

منم آن اتفاق تازه، ای محبوبه جان

در دلم بنشسته ای، در به رویم واکن ای جان

سالیان است مانده ام پشتِ درِ قلبت،

درم واکن

رهایم کن


#علی_آباد

اردی بهشت 1397



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۸
رضا آباد
۱۷
مهر ۹۷


عاشق که نبودی

نه

هیچ وقت باورم نمی شود که تو محبوبه ی من طعم عشق را  چشیده باشی

نادر خان ابراهیمی در عاشقانه ی آرامش گفته که امثال تو چقدر ماهر تشریف دارید در بازی کردن پرده های عاشقانه ی دروغین

عاشقانه ی آرام را اگر بخوانی، ردِّ پای خودت را لا به لای صفحاتش خواهی یافت، 

تو همان کسی هستی که حتی احساسِ عاشقانه را هم بازی می کند

من امّا،

هنوز محوِ نمایشت مانده ام

محبوبه ی من چه زیبا اُدای عشّاق را برایم در آوردی

نه مثالش را دیده ام و نه خواهم دید

چه حرفه ای بودی در به دام انداختم دل های نیالوده و بی زبان

مانده ام چگونه پس خواهی داد تقاصش را


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۸:۴۷
رضا آباد
۰۷
مهر ۹۷




یک زن
تنها به مردی...
که دوستش دارد
صدها بار شانس دوباره می دهد!
ایلهان برک




محبوبه


تو به من دروغ گفتی


تو یه بیمار روانی بودی 

البته هنوز هم هستی


تمام


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۷:۲۴
رضا آباد
۳۰
تیر ۹۷


محبوبه سلام

امشب سکانس های آخر قسمت آخر سریال شهرزاد رو می دیدم 

دقت کردی چقدر منو و تو به قباد و شهرزاد شبیه هستیم؟

قباد با وجودی که همسر داشت عشقش رو ریخت به پای شهرزاد

و برای اولین بار طعم عشق رو چشید و عاشق شد و عشق حقیقی رو توی شهرزادش دید

ولی زندگی و پستی هاش و ناملایماتش باعث شد قباد به عشقش خیانت کنه

قباد به شهرزاد خیانت کرد و شهرزاد رو از زندگیش بیرون کرد

(انگار دارم داستان خودم رو تعریف می کنم نیست؟)

ولی خیلی زود فهمید به خودش خیانت کرده، به قلبش

آخه قلب قباد هیچ وقت با تصمیمات قباد همراهی نکرد و به عشقی که نگهبانش بود خائن نشد




قباد برگشت

(مثل من)

ولی دیر شده بود

(مثل من)

قباد پافشاری کرد، تا حدی که با کارهاش حال شهرزاد رو بد کرد

(مثل من)

قباد دست بردار نبود و می خواست شهرزاد باورش کنه و ناخواسته دست به کارهایی زد که برای شهرزاد هزینه داشت، مثلا وقت و بی وقت به گوشی شهرزاد تلفن می زد

(مثل من)

بالاخره شهرزاد عشقِ راستینِ قباد رو باور کرد و تا پای جونش دست از قباد بر نداشت، جوری که قباد در دامن شهرزاد جون داد، شهرزادی که هنوز زخم خیانتِ قباد قلبش رو آزار می داد

مرحبا به شهرزاد، اون دوماه و نیمی که (ببخشید)

مرحبا به شهرزاد، اون مدتی که عشقِ قباد رو چشیده بود، عشقِ خودش هم واقعی بود

به همین خاطر هیچ وقت به قباد توهین نکرد

هیچ وقت قباد رو نفرین نکرد

نگفت قباد همه چیزمو ازم گرفتی، خدا همه چیزت رو ازت بگیره

هیچ وقت قباد رو به خاطر کارهاش مسخره نکرد

با قباد به چشم احترام نگاه می کرد نه تمسخر و افترا

هیچ وقت قباد رو تهدید نکرد

و بالاخره هیچ وقت عشق قباد رو دستِ کم نگرفت

به قباد گفت چیزی که تمام شده تمام شده

ولی به عشقش توهین نکرد

نگفت مطمئنم تو قصد داری آبروی منو ببری

شهرزاد زن بود

شیرزن بود


............. 


بیخیال

یه چیزی نوشتم، ولی پاکش کردم

بگذار من مثل تو نباشم محبوبه

بگذار من مثل تو دل نشکنم



خدا می دونه اون روز که دلم رو شکستی و گفتی قصدم مزاحمت بوده چه فشاری به قلب و روحم اومد


شهرزاد رو عشقه و بس

فدای همچین شیرزنایی که دیگه نسلشون از بین رفته و اثری ازشون تو جامعه نیست


فقط یه چیز؛

قباد

خوش به حالش

وقتی جون می داد عشقش جلوی چشماش بود


من

من وقتی قلبم جون می داد عشقم داشت منو بلاک می کرد

البته عشق که نه

عشقت هیچ وقت به جونت آتشِ قهر و نفرت نمی زنه

خوش به حال اون نیمچه مردی که تو جلوی چشماش راه می ری و ... خوش باشید الهی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۷
رضا آباد
۲۷
تیر ۹۷

با تهمت زدنت دلِ منو شکستی

من با تمام عشقم و با تمام احساسم و با تمام صداقتم برات یه تهفه فرستادم
برای تولدت

اونم نه توی روزِ تولدت چند روز مانده و اونم یه کدِ رمز بود که تو فقط خودت می دونستی یازدهم یازدهم یعنی چی، یازدهِ یازدهِ شصت و سه یعنی چی

و تو  جایی که می تونستی خفه بشی و حرف نزنی تا من دلم رو خوش بدارم به اینکه تو رو شاد کردم ولی با تمام بی رحمی به من تهمت زدی و گفتی مطمئنی که من قصد دارم آبروت رو ببرم

من دوستِت داشتم و هنوزم دارم تا ابد (هرچند، دوست داشتنِ من دیگه به درد تو نمی خوره)ولی تو چی؟...

خودت بگو

تهمت زدی به من، مسخره کردی توهین کردی، بی اعتنایی
بی اعتنایی که کسی که تمام قلبش رو گذاشته کفِ دستش و اومده به سمت تو

حالا باید تاوان بدی

حالا چند تا عوضی دارند توی کارِت موش می دوونند و تو هیچ غلطی نمی تونی بکنی

توی گروهی که تو مدیرشی و خانواده ها عضوش اند و زن و دخترای مردم عضو این گروهند، چندتا عوضی اومند و همین الان دارند گَند می زنند به گروهت و تو خواب تشریف داری

معلوم نیست کی باخبر بشی و چقدر آبروت بره و کیا حرصشون دربیاد

اینم مُزدت باشه

مزد توهینات و تهمت هات

تازه این مزد این دنیاته

...




راستی

این حراست فرمانداری کاری نمیکنه برات؟

مثلا پیگیری کنه ببینه اینا کی اند که تو گروه ات چیزای بد و مستهجن می زارن؟

حراست فرمانداری

که منو ازش ترسوندی

فلاح چطور؟

دایی فلاح چطور؟
راننده ی آژانس کاری نمی کنه برات؟

نمیشه از طریق شماره شون پیگیری کرد؟

آخه یادمه منو تهدید کردی که شاید بشه از طریق شماره ام پیگیری کرد و منو به دامِ قانون انداخت

تو که خیلی زرنگ بودی

چی شد 

حالا بازیچه ی چارتا عوضی شدی خانمِ...

جاسمین اسمارت


راستی خانم مهندس

آنتی بات، ضد ربات ... اینا نمی تونند این مزاحم ها رو مثل من سرِ جاشون بنشونند؟؟!!

خیلی نامردی محبوبه

برو بگرد بی انصاف ترِ خودت رو پیدا کن 

می خوام بهش جایزه بدم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۳:۱۴
رضا آباد
۳۰
خرداد ۹۷

راز دل عاشقت رو نخواهی دانست

چون من نمی گذارم

می خواهم بشوم عین خودت

بی انصاف و بی رحم

اونی که محتاج فهمیدن توئه رو می گذاری تو آمپاس و این روش توئه و از تربیت خانوادگیت سرچشمه می گیره

تشنه رو می بری لب آب و تشنه تر بر می گردونی

همه تون اینجوری هستید

خانواده ت رو می گم

تقصیر خودت نیست، خانه از پای بست ویران است

تو لایق هیچی نیستی

هیچی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۴۰
رضا آباد
۱۶
خرداد ۹۷

بی تو شعر خواهم نوشت

بی تو اشک خواهم ریخت

بی تو خاطراتت را زندگی خواهم کرد

بی تو ....

راستی تو بی من چه خواهی کرد

اصلا یادت هست که نیستم؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۰
رضا آباد
۱۶
خرداد ۹۷


نبودنت را....

با رویای با تو بودن پر می کنم !

فراموش کردنت را...

هیچ وقت یاد نخواهم گرفت !!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۹
رضا آباد
۱۲
خرداد ۹۷
_ این که به دختری که دوستت داره و دوستش داری بگی مثل خواهرمی، عین قتل غیرعمده 

حق با توئه
همون قتل محسوب میشه
حالا من یه سوال دارم ازت

مردی که عاشق شخصیتت شده 
و تو باهاش از بوسه و آغوش سخن بگی و اونو درگیر خودت کنی
مردی که خانواده داره...
و تو با حرفها و کارهات اونو عاشق خودت کنی
و بعد که سرِ دوراهی بمونه و بخواد برگرده و خانواده ش رو احیا کنه و نگذاره خانواده ش از هم بپاشه
و تو اونو نفرین کنی و بهش توهین کنی و اونو مورد تمسخر قرار بدی 
و از همه بد تر، مظلوم نمایی کنی و بگی هزار بار مرگ رو چشیدی به خاطر این جدایی
و بد تر از اون، وقتی بخواد برگرده و تو رو از دست نده اونو با تازیانه ی قهر از خودت طرد کنی
و دوباره درگیر تو بشه و عشقش نسبت به تو صد برابر بشه
و تو اونو توی برزخ رها کنی
و هر بار بخواد به تو نزدیک بشه به فجیع ترین روش اونو زخمی کنی
....
اسم این کار خودت رو چی می گذاری محبوبه ام؟
قتل عمد؟
قتل غیر عمد؟



تو را در خوت کُشتم؟
هزار بار جان دادی و مُردی؟
انگار که از اول نبوده ای؟

بیا به درد دل من گوش کن

مرا جلوی چشم خانواده ام کُشتی
روزی هزار بار جان می دهم و می میرم
اولش من کسی بودم برای خودم، عشقم زبانزد همه بود، ولی...




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۰
رضا آباد
۱۲
خرداد ۹۷

محبوبه ام، کی عاشق تره؟

تو یا من؟

چقدر احمقم

تو که اصلاً عاشق نیستی

نمی دانم، شاید هم دروغ بگی و تظاهر کنی که عاشق نیستی

ولی من اینقدر احمق هستم که بعد از این همه بی مهری بتونم باور کنم که شاید تو هم عاشقی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۲
رضا آباد
۰۹
خرداد ۹۷

محبوبه یه درده

یه دردِ بی درمون توی سینه ام

محبوبه یه داغه

یه داغِ بی پایان بر دلم

محبوبه

          یه زخمه

یه زخمِ موندگار روی قلبم

  خونابه های این قلب زخمی، هر روز داغِ دلمو تازه می کنه، تا سینه م مالامال درد بشه، انگار تمومی نداره این رنجِ بی امان



اما چرا!!!

روزی تمام خواهد شد، همه ی این رنج ها

پایان خواهد پذیرفت

روزی که قلبم از تپش بایستد

و دلم بمیرد

و سینه ام تهی شود

...

آن روز نزدیک است

صبر باید

صبر

...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۲
رضا آباد
۲۸
ارديبهشت ۹۷

دعا می کنم توی این اولین شب جمعه ی ماه مبارک رمضان

خدایا طعم وصل محبوبه ام رو به من بچشان

خدای من، خیلی سوختم توی این داستان


تو که میدانی ناگفته هایم را و خودت شاهد بودی که چه بر دلم گذشت


منو به خودم وا نگذار، تو که باشی، نمی ترسم


هرچه می خواهی از من بگیر و محبوبه ام را بهم برگردان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۳۸
رضا آباد
۱۹
ارديبهشت ۹۷
نمی دونم چطور باید ازت تشکر کنم
فقط نمی دونم به خاطر من بود که لینک گروه رو نشون دادی یا نه، اصلاً من توی محاسباتت جایی ندارم
نمی دونم
ولی اونچه که هست اینه که از وقتی تو گروهت عضو شدم بیشتر تو رو حس می کنم و تازه خواهرت، داداش هات، شوهرت، همه هستند
و این برای من خیلی خوبه
هرچند من با داداشت و شوهرت قبلاً تو چت آشنا شدم ولی اینجا که می بینمشون خیلی برام باعث آرامشه


راستش الان که فکر می کنم می بینم اگه روزی برگردی اولین چیزی که بهت می گم اینه که:
گذشته ها گذشته
ولی قبلاً فکر می کردم اگه برگردی اینو می گم و اونو می گم

می دونم
می دونم "برگشت"ی تو کار نیست
می دونم تو دیگه مال من نمیشی
من تا سی سال دیگه هم منتظرت می مونم و می دونم این انتظار رو مرگ خاتمه می ده نه وصال
ولی چکنم
فکر نکن انتظار تو کشیدن برام شیرینه
نه، خیلی هم تلخه 
شایدم یه جور دیگه بشه
مثلاً تو برگردی و من نباشم
شایدم تو دیر برگردی

راستی گفته بودم بهت که شوهرت و داداشت خیلی گَنده دماغ تشریف دارند؟؟!!
فکر می کردم با داداش عشقم رابطه ی صمیمی پیدا کنم، ولی آدم اگه دافعه داشته باشه نمیشه کاریش کرد
همه که جذب نمی کنند که یکی هم دفع می کنه
مثل من که تو رو از خودم روندم
یادته؟
بعدش بهت گفتم بیا خواهرم باش ...
و از اون روز تازیانه های قهرِ تو بود که می خورد تو صورت من
تا حالا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۴۶
رضا آباد
۱۳
ارديبهشت ۹۷

وای به حالت اگه به وبلاگم سر بزنی و من نفهمم و آهسته و پاورچین بیای و بری

یادمه گفته بودی کاری دستِ من و وبلاگم نداری

اِنقدر توی چت و تلگرامِ خدابیامرز منو چرزوندی و غرورم رو شکستی و با تمام وجودت منو لِه کردی که به خدای احد و واحد راضی نیستم بیای وبلاگم و خبرم نکنی

این نهایت نامردیه که منو بخونی و من آگاه نباشم

هرچند دیگه نامرد تر از تو ، خدا نیافریده و از تو نامرد، هرچیزی بر میاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۵۰
رضا آباد
۱۳
ارديبهشت ۹۷


کاشی


من "ارگ بم" و خشت به خشتم متلاشی

تو "نقش جهان"، هر وجبت ترمه و کاشی

محبوبه ی من، چی می شد هـــــــــــان؟

چی می شد از اولش، تو مــــال من شی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۴۶
رضا آباد
۰۷
ارديبهشت ۹۷





دلم یک اتفاق تازه مى خواهد...
نه مثل عشق و دل دادن
نه در دام غم افتادن
دگر اینها گذشت از ما...

شبیه شوق یک کودک که کفش نو به پا دارد
و گویى کل دنیا را,در آن لحظه,به زیر کفشها دارد
دلم یک شور بى اندازه مى خواهد...

نه با تو
با خودم تنها
و این سایه
که عمرى بى توقع بوده همسایه
و یا با چشمهایى خسته اما جنس چشمک!
گیسوانى رنگ پشمک!

عشق بازى در زمان حال
با سى سال قبلى ؟!
نه ,نمیخواهم
مرا با یاد کارى نیست
و جز این سایه ,یارى نیست
فقط گاهى
دلم یک اتفاق تازه مى خواهد...

#مهدى_مختارزاده
تیرماه1392




دلت یک اتفاق تازه می خواهد

دلت من را نمی خواهد

نه که من را

نه

دلت "عشق و دلدادن" نمی خواهد

پس چرا در قلب من جا کرده ای، ای جان

تو که در دام غم افتادن نمی خواهی

تو که احساس پیری بی امان کردی

پس چرا قلب مرا بشکسته ای، ای گل


چه می دانم چه می خواهی

شبیه کودکانی تو

عشقت هم شبیه کودکان، انگار

دلت یک شورِ بی اندازه می خواهد؟

شورِ بی اندازه می خواهی؟

بی عشق؟

دانی چه می ماند؟

شورِ بی اندازه یعنی عشق

شورِ بی اندازه یعنی تو

یعنی من

یعنی ما

شورِ بی اندازه را در قلب من یابی، نه جای دیگری، محبوبه ام

منم آن اتفاق تازه، ای محبوبه جان

در دلم بنشسته ای، در به رویم واکن ای جان

سالیان است مانده ام پشتِ درِ قلبت،

درم واکن

رهایم کن


#علی_آباد
اردی بهشت 1397


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۳۶
رضا آباد
۰۵
ارديبهشت ۹۷
کانال زدی
گروه تشکیل دادی
داری زنده گی می کن
بارک الله
زندگی کن
زندگی من هم که خراب شد فدای سرت
دروغ چرا، امشب کسب و کار خودت و خانواده ت رو که دیدم دلکم گرفت
من همه چیمو از دست دادم
یه جواب سلام 
به یه سکوتت محتاج بودم تا انرژی بگیرم و ادامه بدم
با سه تا بچه دارم نابود می شم
اون وقت تو داری خرید فروش می کنی
بیا دل من هم بخر و بفروش
یادمه نفرینم کردی
گفتی
خدا لعنتت کنه
گفتی
همه چیمو ازم گرفتی، خدا همه چیتو ارت بگیره
زنده گی کن
خوبه اتفاقا
منم شدم عضو گروهت
می خوام ازت بخرم
یه کم می خوام ازت انرژی بخرم
برا زندگیم
ولی فکر نکنم تو به همه ی ممبرهات یه جور نگاه کنی
محبوبه
خیلی بد کردی به من
من از گناه گذشتم
نه از تو
قلب من به تو خیانت نکرد 
ولی تو با همه ی وجودت منو از خودت روندی
منو پرت کردی بیرون از زندگیت و با بی رحمی منو سوزوندی
غرورم
که له شد
یادش به خیر
قلبم
که شکست
احساسم
که جریحه دار شد
خدا البته شاهد کارهای من و توئه
همین برام کافیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۰۴
رضا آباد
۰۳
ارديبهشت ۹۷

فرض کن که جامو با یکی دیگه پر کردی

فرض کن آینده تو ی من تصور کردی

فرض کن عاشق نبودی و تظاهر کردی

فرض کن هر شبتو با قرص خواب حل کردی

فرض کن که اشکاتو تو رخت خواب حل کردی

فرض کن دلتنگیتو بی اصطراب حل کردی

 

خاطره ها رو میخوای چیکار کنی اینو بفهم

از خودت نمیتونی فرار کنی اینو بفهم

عشق مگه عطره دو روزه بپره اینو بفهم

زندگی بدون عشق نمیگذره اینو بفهم

 

فرض کن دیگه کسی ما رو کنار هم ندید

فرض کن عطر تنم از رو لباس تو پرید

فرض کن یکی دیگه به داد تنهاییت رسید

فرض کن به گوش تو نمیرسه ترانه هام

فرض کن بهم بریزی از شنیدن صدام

فرض کن بیافته خیلی ساده از سرت هوام

 

خاطره ها رو میخوای چیکار کنی اینو بفهم

از خودت نمیتونی فرار کنی اینو بفهم

عشق مگه عطره دو روزه بپره اینو بفهم

زندگی بدون عشق نمیگذره اینو بفهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۱۷
رضا آباد
۰۳
ارديبهشت ۹۷



چه زیباست

قلبی که به دست تو بشکند

و چه قیمتی است

غروری که زیر پای تو له شود،

محبوبه ی من


اینها یادگارهای تو اند نزد من

و تا زنده ام با این قلب شکسته و غرورِ بر باد رفته

به یاد تو، ای زیبای من، زندگی خواهم کرد


محبوبه جان، ای جانِ جهانِ من
فدای تو، قلب و روح و جسم و جانِ من

ای کاش می شد فدایت همه ی وجودم

البته خدا را چه دیدی، شاید روزی روزگاری من به آرزویم رسیدم و فدای تو شدم 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۰۳
رضا آباد
۳۱
فروردين ۹۷

فدات بشم محبوبه ام

امشب دل و دماغ نت و چت کردن پیدا کردی

الهی قربونت بشم، خودت و اون نازدونه ی عسلت

به خدا هر دو تا تون توی قلب منید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۳۰
رضا آباد
۳۱
فروردين ۹۷

چقدر خدا مهربونه برای بنده هاش

داشتم آب می شدم
صحبت بر سر از دست دادن تو نیست، صحبت بر سر بدنامیه

من اصلاً از اولش هم تو را نداشتم که بخوام از دستت بدم
اولش هم مال یکی دیگه بودی
قصد خیانت هم نداشتم
من تو رو عاشقانه می پرستیدم
ولی تا همسر و صاحب داشتی برای من خواهر بودی
همیشه همین طور بوده

اما الان دیگه وضع فرق می کنه
بی پرده رازِ دل میگم، میگم که عاشقتم، می گم که ساکن قلبِ دردمندمی
تو از من بریدی و منو مجبور نمی کنی عشقم رو برملا کنم
حتی اینقدر ازم متنفر شدی که بی رحمانه بدترین حرفها رو که شاید توی عالم کسی دلش نمیاد حتی به دشمنش بزنه به من زدی
کارهایی سرم آوردی که اگر سنگ بود تکه تکه می شد
هرچند من هم تکه تکه شدم و نابود شدم

گفتم که،
صبحت بر سر نداشتن تو نیست
صحبت بر سر فراق نیست، من از همان روز اول آتش فراقت رو حس کردم
تویی که همه ی قلبم رو تسخیر کردی بخ خاطر حرمتی که خدا قائله حتی نتوانستم خوب توی چهره ات نگاه کنم و یا صدای قشنگت رو بشنوم، همیشه ازت فرار کردم
صحبت بر سر انکار عشقیه که توی سینه مه و تو با دلیلهای محکمه پسند خودت منو محکوم کردی به خیانت در عشق و خودت رو آدم خوبه ی داستان جلوه دادی

البته می دونم اونقدری که من توی این داستان ضربه خوردم تو شاید چندبرابرش ضربه خورده باشی
ولی خیلی دردناکه آشنایی با تو و پایان تلخ و غم انگیزش
داشتم می گفتم غم نبودنت و نداشتنت داشت منو آب می کرد ولی خُب خدا که داره می بینه
آخه مگه میشه، یکی مثل من که آزارش به مورچه هم نرسیده و اینقدر دور و بریاش دوستش دارند و جز خدمت به همنوعانش کاری نکرده چرا باید همه ی زندگیش یهو اینجوری تباه بشه و همه ی آرزوهاش رو و دلخوشی هاش رو به یکباره از دست بده

تهی شدم، وقتی داستان کیک تولدت اتفاق افتاد و ایمان پیدا کردم که تو رو از دست دادم، تهی شدم
نابود شدم
جوری که هیچ چیز دیگه برام ارزش نداشت، حتی بچه هام و تو اینو می دونستی، گفته بودم برات
ولی خُب وقتی یه زن بی رحم و سنگدل باشه ، نمی شه ازش بیش از این توقع داشت
از کسی مثل تو بعید نیست که طرف مقابلش رو بسوزونه و نابود کنه اونم ذره ذره
تو اگر با ماشینت منو زیر گرفته بودی راحت تر منو می کشتی و البته تقاصش جایی نمی ره

بماند
این حرفها دیگه گفتن نداره
بزار بهت بگم خدا با دلم چکار کرد...
باورت نمیشه
یه کپی از خودت بهم هدیه کرد
شاید باور نکنی یکی که انگار تویی
میگن دلی که شکست خونه ی خداست
راست میگن
اصلا انگار خودتی
حتی اسمش، سن و سالش
حتی تعداد اعضای خانواده ش مثل توئه
روحیه و اخلاقش رو بگو
باورت نمیشه
شاید بگی دارم لاف می زنم
فقط یه فرق با تو داره:
نمی گه عشقم باش
توی این مورد کلّی با تو توفیر داره

بقیه ش یه رازه بین من و اون و خدا

داشتم می مُردم، و خدا بهم رحم کرد و دارویی برام تجویز کرد تا زنده بمونم ، به بچه هام رحم کرد
خدایی که اینقدر گُله و بنده هاش رو اینقدر دوست داره و به فکرشونه شک ندارم خودِ تو رو هم بهم می ده حتی این اگه بیقته برای اون دنیا هم راضی ام، فقط بهت برسم ولو اون دنیا



افسون خدا از همۀ افسون ها بالاتر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۶
رضا آباد
۳۰
فروردين ۹۷

عاشق رو به صبرش می شناسند، 


محبوبه ی من درسته عاشق نیستی ولی برای من کم ادعای عاشقی نکردی، 
یه جوری از نبودنِ من و نماندن خودت حرف زدی (که اگر نباشم نیستی) که  اگر خدا هم بود گول حرفهات رو می خورد


از تو بی رحمی و بی انصافی بعید نبود
شاید من، اولین و آخرین عشقِ تو باشم که بعیده
ولی شک ندارم که اولین و آخرین ستمکشِ تو  نیستم

شاید بعدِ من عشقی نصیب قلبت نشه
 ولی شک ندارم قلبی برای شکستن گیرت میاد


صبر کن 

الان زوده بگی اصلا بهم حسی نداری

صبر کن

 منو اون روزو می بینم نباشم بی قراری

صبر کن

 الان شاید هزار تا مثل من داری فدایی

صبر کن

 همین روزاست منم چک میکنی میگی کجایی

 

آروم آروم آروم بم عادت می کنی

هر کی اسمم رو بیاره حسادت می کنی

وقتی بی حوصلم خودت می شی داروم

شک ندارم عاشقم می شی آروم آروم

آروم آروم آروم آروم به دلت می شینم

بارون بارون بارون بارون میباره می بینم

دستمو زیر بارون به زودی می گیری

اون روزو می بینم که واسه من می میری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۳۷
رضا آباد
۲۹
فروردين ۹۷



کسی چون من اگر دیدی
برای ماندنت جان داد
از او بِستان #تُ جانش را
ولی با او بمان لطفا...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۷
رضا آباد
۲۷
فروردين ۹۷

رفت

 تموم یادگاریاشو برد

 منو به خاطراتمون سپرد

قلب من

 ضربه خورد

 

نپرس

 که بعد تو چی اومده سرم

به هر بهونه کادو میخرم

 رفتنت

نه

نمیشه باورم

 

محبوبه ی من

تو رو دوست دارم

 با این که شکستی غرورمو

بازم دوستت دارم

 هرجا که برم به تو پرته هواسم

دوستت دارم 

حس میکنم عطرتو روی لباسم

 دوستت دارم

 

محبوبه ی من

تو رو دوست دارم

 با این که شکستی غرورمو

بازم دوستت دارم 

هرجا که برم به تو پرته هواسم

دوستت دارم 

حس میکنم عطرتو روی لباسم 

دوستت دارم

 

منو از اشکام بشناسم، که بفهمی روت حساسم

 طاقتم کمه

مگه بی عشقت میتونم

 تو رو باید برگردونم 

طاقتم کمه 

دیگه بسمه

 

 

محبوبه ی من

تو رفتیو

 به خاطرت

 به هرچی پشت پا زدم

میخواستم از دلم بری

 ولی دوباره جا زدم

چشامو بستمو فقط تو رو صدا زدم

 

محبوبه ی من

تو رفتیو

 به خاطرت

به هرچی پشت پا زدم

میخواستم از دلم بری

ولی دوباره جا زدم

چشامو بستمو فقط تو رو صدا زدم


 

محبوبه ی من

تو رو دوست دارم

 با این که شکستی غرورمو

بازم دوستت دارم

 هرجا که برم به تو پرته هواسم

دوستت دارم

 حس میکنم عطرتو روی لباسم 

دوستت دارم

 

 

محبوبه ی من

تو رو دوست دارم

 با این که شکستی غرورمو

بازم دوستت دارم 

هرجا که برم به تو پرته هواسم

دوستت دارم

 حس میکنم عطرتو روی لباسم

 دوستت دارم

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۴۵
رضا آباد
۲۵
فروردين ۹۷
چقدر ماه شده
قربونش برم ، خوشگلِ عسلِ خودمه
تو که منو از دیدنش محروم کردی 
نمی دونم دلم واسه کدومتون بیشتر تنگ شده
دلم واسه خودت یه ذره شده و برای اون روی هرگز ندیده که هیچی
چرا دنیا اینقدر تلخه
چرا باید جدا بیفتند اونایی که همو دوست دارند
تو رو که شک ندارم یه ثانیه هم فکرت رو برام مشغول نمی کنی 
ولی یقین دارم امیر کوچولوی قلبم بزرگ که شد و دست راست و چپ اش رو شناخت، درست و غلط رو هم تشخیص میده و می فهمه کی بیشتر دوستش داره
حالا ببین
ببین کی قاپش رو می دزده 
ببین از کی چیز یاد میگیره
دنیا خیلی کوچیکه محبوبه خانم
کوه به کوه نمی رسه 
این که معلومه
....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
رضا آباد
۲۴
فروردين ۹۷

آنلاین می شی
آف لاین می شی

یادت به من نیست، که هر لحظه درگیرتم

اینا کجا می خواد حساب بشه من نمی دونم

فقط صبر می کنم
صبر
صبر دل سنگ رو ذوب می کنه
دل تو که خشت وگلی بیش نیست محبوبه ی سنگدلم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۸
رضا آباد
۲۴
فروردين ۹۷

محبوبه ام یار یار


می نشینم با تو و دورت حصار میکشم،

ناز چشمان تو را بی اختیار میکشم
می نشینی پیش مهتاب و تو ناز میکنی،

کام این دیوانه را هر شب تو باز میکنی


نیمه ی جانم ای، محبوبه جانم چه حالی دارم امشب
روح و روانم، آرام جهانم، هواتو دارم امشب
نیمه ی جانم ای، محبوبه جانم چه حالی دارم امشب
روح و روانم، آشوب زمانم، چه یاری دارم امشب

یارم ای یار یار، یارم یار ای یار یار
جانم ای جان جان ای،    محبوبه ام، یار یار
یارم ای یار یار، یارم یار ای یار یار
جانم ای جان جان ای،    محبوبه ام یار یار

 


از عشقت بندبند این دل دیوانه می لرزد،

خرابم میکنی هردم، خرابی با تو می ارزد


ندارم طاقت دل کندن از تو،

که هم جان از تو دارم، هم تن از تو
آخه

عاشق شده این دل،

پریشون شده این دل
عاشق شده این دل

 مست و مجنون شده این دل

نیمه ی جانم ای، محبوبه جانم چه حالی دارم امشب
روح و روانم، آرام جهانم، هواتو دارم امشب
نیمه ی جانم ای، محبوبه جانم چه حالی دارم امشب
روح و روانم، آشوب زمانم، چه یاری دارم امشب

یارم ای یار یار، یارم یار ای یار یار
جانم ای جان جان ای،    محبوبه ام، یار یار
یارم ای یار یار، یارم یار ای یار یار
جانم ای جان جان ای،    محبوبه ام یار یار

 

نیمه ی جــانم ، نیمه ی جـــانم ای، محبوبه جانم

 


محبوبه ام، عشق را با وجود تو آموختم


در هوای من جز عشق به وجودت، چیزی نیست



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۴
رضا آباد
۲۳
فروردين ۹۷



عاشقت شدم


ولی به عشقت خیانت کردم


ازت بریدم


ولی اونی که بهت خیانت کرد و ازت برید،


ذهنِ وامونده م بود نه قلبِ نگون بختم


قلبِ این عاشق دلسوخته حتی لحظه ای از تو غافل نبود


 


بازی خوردم، فکر کردم به هر گردی میشه گفت گردو


خواستم آدم بده ی داستان زندگیم نباشم و اهل نامردی و خودبینی نباشم


من که سالها فداکاری کرده بودم و خودم رو خرج بقیه کرده بودم، نخواستم معروف بشم به نامرد


البته دلشکستن رو دوست نداشتم
با خودم فکر کردم ، تا من باشم او (یعنی تو) هم هست
اگر بمانم او دلشکسته نمی شود


گفتم می مانم ولی عشقم را پنهان می کنم، مگه برادر نمی تونه عاشق خواهرش باشه


نخواستم اطرافیانم بشکنند


پس


خودم را شکستم، پیش تو


و تو هم مرا شکستی، غرورم را ،عزّتم را، دنیایم را شکستی


خورد شدم


البته تو هم ادعا کردی که به دست من شکستی ولی بعید می دانم، تو را خدای آسمانها تحفه ای عنایت کرد که چو منی را فراموش کردی، همون تحفه ای که حسرت دیدنش رو به دلم گذاشتی
قصد داشتم یه روز بیام شهرتون و یه جایی کوچولوی ماهت رو ببینم، آنقدر توی داستان کیک تولدت خورد شدم که دیگه تا زنده ام کمرم راست نمیشه
مبارکت باشه، دشمنت رو خوب ضربه ی فنی کردی


ایول، خانم قوی


ولی من خیانت کردم، خودمم قبول دارم، یعنی ذهنم به تو خائن شد نه قلبم


قلبِ بیچاره ی من که افسارش رو داد به دست منطقِ ذهنم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۹
رضا آباد
۲۰
فروردين ۹۷

چقدر راحت همه چیز تمام شد

البته برای تو

برای من هم البته همه چیز تمام شده:

زندگی

انرژی

عشق

امید

آینده

شادی

فردا

امروز

درس 

پول

....

همه چی

فقط یه چیز مونده برام،

یه قلب شکسته که پر شده از یاد و عشق تو و داره انتظار مرگ رو میکشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۲
رضا آباد
۱۹
فروردين ۹۷
به افتخار برگشتنت، امشب مویه های چند ماه پیشم رو برات می خونم:


·         بهم گفتی دروغ می گم تا بتونی راحت منو فراموش کنی
من هم می تونم (بعد این همه توهین و بی مهری) بگم تو منو دوست نداری،
این جوری شاید بتونم ...
نه هیچ کاری نمی تونم بکنم جز انتظار برگشتنت

·         کسی که نسبت به شما احساسی از جنس بینهایت داره
(تنفر یا عشق، مثل مادر یا دشمن جونی شما)
نباید لای منگنه قرار بگیره،
اگر آزادی عمل ازش گرفته بشه ممکنه نتونه درست تصمیم بگیره
و به خودش و طرف مقابلش آسیب بزنه

·         حق داری فراموشم کنی و ازم متنفر بشی بالاخره تو زنی و مالِ یکی دیگه ای و ازش .....
حالا حماقته یکی که بهت خیانت کرده رو توی ذهنت نگه داری و ...
البته اگر عشق پایسته بود جور دیگری رقم می خورد
ولی هر وقت پای استدلال میاد وسط و منطق افسار زندگی رو به دست می گیره همین میشه، نفرت فراموشی ...
هرچند عشق اگر حقیقی باشه پایسته و جاویدانه
عشق به دنیا نمیاد که بخواد بمیره
عشق ساخته نمی شه که بخواد خراب بشه
عشق آفریده می شه و تا خدا خدا هست عشق هم وجود داره
عشق فانی نیست
"عشق من به تو" وجود داره

·         محبوبه ام تو کدامین آیه ی خداوندی که هرجای کتابش رو ورق می زنم به نام تو می رسم
گویا تو در همه ی آیه هایش تکرار شدی یا اینکه همه ی آیه هایش تکرار تو اند

·         می گویند خدا به بنده هاش از مادر مهربون تره پس نباید الان برای این حال نزار من بی خیال باشه
حتما می بینه من چقدر دارم می سوزم و هوای من رو داره
آره هوامو داره حس می کنم اینو

·         محبوبه ی جانم تا زنده ام چله نشین عشق تو ام
فقط می ترسم از اینکه نکند "وقد جعل الله لکل شیئ قدرا" مقدر برای عشق من و تو "نرسیدن" باشه اون وقت چکار کنم با این بخت سیاهم

·         محبوبه قلبم عشقت داره افسانه می شه ، هزار و یک شب عمر من شده عشق نافرجام تو
این جدایی مثل یه زخم می مونه که دردش تا ابد در تمام وجودم ریشه داره
تحمل نبودنت ار عهده ی من خارجه ای کاش درک می کردی
ای کاش دوستم داشتی خیلی دارم می چرزم، البته حق داری بی مهری کنی ، من کم تو رو نچرزوندم
باور کنی یا نکنی فکر نبودن تو مثل خوره افتاده توی فکرم و لحظه ای آروم و قرار ندارم دختر

·         بین داشتن تو و بهشت، من بهشت را وا می نهم و تو را می جویم
بین نبودن تو و جهنم؟! چه عذابی دردناکتر از فراق تو برای من است؟
نمی دانستم که خواهی رفت و پشت سرت هم نگاه نخواهی کرد
نگفته بودی فراموش کردن هم می تونه برات راه حل باشه

·         من عشق تو را تاخت نزدم من از گناه گریختم، خواستم خواهرم باشی نخواستم که نباشی،
نبودنت از عهده ی من بر نمی آید....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۵
رضا آباد
۱۸
فروردين ۹۷


کی بهتر از تو، محبوبه جــــــانم


تو ماه زیبای، جان و جهــــــــانم


تو قلب من باش، تا که بدونــی


چه دلبرانه، به دل می شینـــی


حتی بدی هات، بخشیدنی بــود


شرم تو چشمات، بوسیدنی بود


همه حواست، جا مونده پیشـم


من به کم از تو، راضی نمیشم


 


تو جای من باش، تا باورت شه


محبوبه ی من، عشقه همیشـه


تو قلب من باش، تا که بدونی


محبوبه ی من، چه دلنشینـــی


بدرقه کردم، تنهایی هــــــامو


کسی شنیده، شاید دعــــــامو


کجا منو این، روی مـــــــــاه تو


کجا لبای، بوسه گــــــــــــاه تو


 


کی بهتر از تو، محبوبه جــــــانم


تو ماه زیبای، جان و جهــــــــانم


تو قلب من باش، تا که بدونــی


چه دلبرانه، به دل می شینـــی


حتی بدی هات، بخشیدنی بــود


شرم تو چشمات، بوسیدنی بود


همه حواست، جا مونده پیشـم


من به کم از تو، راضی نمیشم


 


تو پا میذاری، تــــــوی دل من 


عاشق میشیم ما، روشونۀ هم


این یه قراره، بیـــــن من و تو


کسی عاشق نیس، عین منو تو


 


کی بهتر از تو، محبوبه جــــــانم


تو ماه زیبای، جان و جهــــــــانم


تو قلب من باش، تا که بدونــی


چه دلبرانه، به دل می شینـــی


حتی بدی هات، بخشیدنی بــود


شرم تو چشمات، بوسیدنی بود


همه حواست، جا مونده پیشـم


من به کم از تو، راضی نمیشم


 




کاش بودی محبوبه ی من 
من چشم می دوختم توی چشمهای قشنگت

و برات این عاشقانه رو می خوندم

کاش بودی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۴۸
رضا آباد
۱۷
فروردين ۹۷

111

222

333پ

444

555

666

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۰
رضا آباد
۱۷
فروردين ۹۷
❤️
میخواهمت . . .
ولے . . .
 دورے . . .
خیلے خیلے دور . . .
نه دستم به دستانت میرسد
نه چشمانم به نگاهت . ..
چاره اے ڪن !!!!
تو را ڪم داشتن ...
ڪم نیست . . .
درد است . .  .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۳۰
رضا آباد
۱۶
فروردين ۹۷

من منتظرت بودم و دیگر نفسم رفت

مانند هوا بودم و آن خوار و خسم رفت


برفی شده موهایِ سرم مثل زمستان

من پیر شدم از غم تو، آن هوسم رفت


افتاده دلم در قفسِ عشقِ قشنگت

آن مرغِ خوش الوانِ دلم از قفسم رفت


یک عمر ز اندوه و غمت سوخته ام من

از شدت عشقت همه یِ کار و کسم رفت


تا لحظه آخر شده ام چشم به راهت

شاید تو بیایی، چه کنم، من نفسم رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۲
رضا آباد
۱۴
فروردين ۹۷

چهار روزه نیستی محبوبه ی قشنگم، امشب آمدی

فکر کنم، دوباره دکتر امواج لعنتی رو برات ممنوع کرده که زیاد نمیایی

یا شایدم دلیل دیگه ای داره، نمی دونم

مدل آنلاین شدن هات فرق کرده، از 11:50 نیم ساعتی می آمدی و می رفتی
چند روز که نیستی هول برم می داره، هزاااار جور فکر میاد سراغم
کاش بی تو نبودم
کاش گوشه ی قلبت مالِ من بود
کاش حق داشتم احوالی ازت بگیرم
کاش در نظرت خار و بی مقدار نبودم
کاش عشقم باورِ قلبت بود

کاش اشتباه نکرده بودم

کاش اکسیری داشتم که تسخیر قلب نازنینت را برایم آسان می نمود

کاش دیر نشود
آمدنت دیر نشود

کاش روزی که می آیی، من زنده باشم


محبوبه ام

دار و نادارم

ای غم و مستی ام

کاش...


الان که بعد چند روز زیرکانه می آیی و می روی، چه لذت بخش است نفس کشیدن
راستی این چند روز کجا بودی؟

آخ ببخشید حواسم نبود من حق دانستن ندارم

آمدی جانم به قربانت، خوش آمدی

ای کاش طوری می آمدی که رفتنی نداشته باشد

ای کاش آمدنت بی بازگشت بود

ای کاش خبط نکرده بودم


افسوس هایم را می بینی؟

عبرت بگیر محبوبه ام

خوب ببین عاشق ترسو چه منزلگاهی دارد

سرانجام عاشقی که بر سر عشقش معامله کند چه تلخ است
آیا راه بازگشتی نیست؟

آیا زمان جبران فرا خواهد رسید؟

آیا روز موعودی هست؟

آیا هجرانت پایانی خواهد داشت؟

محبوبه ی جان

آیا یارای چشیدن طعم عسلگون وصالت را خواهم داشت؟


بیست و یک دقیقه ی بامداد، رفتی که بخوابی تا دنیای رویاهای زیبا را با حضورت مسرور کنی

ای کاش دنیای رویاهای من با آمدنت مسرور می شد

بخواب عزیزکم

خوب بخوابی محبوبه ی جان

ای کاش یکی از خاطراتی باشم که هر چند گذرا در لحظه ی خواب رفتن به سراغت می آیند

ای کاش منِ بینوا و درمانده گوشه ای خاطرات شبانه ات باشم


1256


2346


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۶
رضا آباد
۱۴
فروردين ۹۷

خوش خرامان می روی محبوبه جان بی من مرو

سرو خرمان منی در دل و جان بی من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو


ای کاش مثل قدیما بود

تمنای قلب من خواهش دل تو بود

یاد به خیر

دو ماه بیشتر نبود 

زندگی با خاطرات اون دو ماه، شده تمام زندگی من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۵۳
رضا آباد
۱۴
فروردين ۹۷

دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد

بس که شب‌ها گهر اشک بدامانم کرد

عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند

حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد

خانهٔ سیل غم آباد که ویرانم کرد

شمّه‌ای از گل روی تو به بلبل گفتم

آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد

داستان شب هجران تو گفتم با شمع

آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرداز غم هجران تو گفتم با شمع

آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۳۶
رضا آباد
۱۳
فروردين ۹۷


سلامم را جوابی ده که در قلب تو مهمانم
غبارم را بیفشان تا به پایت جان بیفشانم


محبوبه ی جان

 

داغ نداشتنت

درد نبودنت

اندوه رفتنت

حسرت با تو بودنم

قلب شکسته ام

غوغای درونم

زندگی داغونم

جگر سوخته ام

دنیای دلمرده ام

افسوس گذشته ام

 

همه و همه با یک جواب سلام التیام خواهد یافت

 

محبوبه ام

سلامم را جوابی ده، مرا در قلب نازنینت مهمان کن، شاید لایق شدم و همخانه ی دلت شدم

 

  

افسوس

روزی که قلب تو اسیر من بود از گناهش ترسیدم و راز دلم را پنهان کردم و حسرت عاشقانه های رؤیایی ام را بر دلت گذاشتم

نمی دانستم در جهنمی خواهم سوخت که گناهش نهان کردن راز دلم بود

 

سرانجام ستمگری، نیست جز ستم کِشی



به گلبانگ جهان تابم چه آتش هاست بر دلها
نمی گیرد چرا در تـــو ، نمی دانم ، نمی دانم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۴۴
رضا آباد
۱۲
فروردين ۹۷

محبوبه ی جان،


با آن همه بیــــداد تو 

وین عهد بی بنیاد تو

در سینه دارم یـاد تو

یا

یا بر زبـــانم می رود


بازآی و بر چشمم نشین

ای دلستــــــــــان نازنین

کآشوب و فریــاد از زمین

بر آسمــــــــــانم می‌رود


محبوبه ام، قشنگم، جاسمین من، همه چیزم
هیچ چیز نمی تونه منو لحظه ای از تو غافل کنه
.....، لحظه ای
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۱
رضا آباد
۱۲
فروردين ۹۷

امشب زایر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها هستم

شهریورماه که اینجا بودم چه شبی بود ، حالم خیلی دگرگون بود

برای رسیدن به تو پیش حضرت فاطمه ی معصومه ضجه می زدم

امشب اما آرامش عجیبی دارم

ناخوداگاه کنار ضریحش به جای اینکه تو رو از خدا بخوام

سلامتی تو و نازنین کوچولوت رو از خدا طلب کردم

انگار که دعای قبلی ام مستجاب شده باشه

به نظرت من الان تو رو دارم محبوبه ام؟

یا فاطمه اشفعی و محبوبی لنا فی الجنه فانک لک عندالله شانا من الشان

السلام علیک عرف الله بیننا و بینک فی الجنه

آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۴۵
رضا آباد
۱۱
فروردين ۹۷

دو حالت داره دیگه


حالت اول

به من مبتلی شدی، درد عشق من افتاده به جونت، 

 ولی از این رویداد خوشحال نیستی، نگرانی


حالت دوم 

اصلا داستان چیز دیگه س، هیچ ربطی هم به من نداره

همونطور که ادعا کردی، من هیچ جایی تو زندگیت ندارم


من ترجیح می دم حالت اول رو باور کنم

لااقل نشونه ها این مژده رو بهم می دن


نشونه ها

هه

نمیشه اسمشون رو نشونه گذاشت

آخرین علایم حیاتی عشق طوفانی قلب منه 

که احساس می کنم هنوز در وجود تو غلییان داره

هرچند بی رمق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۲
رضا آباد
۱۰
فروردين ۹۷

الهی دورت بگردم، فدات بشم

آرومم کردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۹
رضا آباد
۱۰
فروردين ۹۷

کافی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسسسسسه دیگه

عسرت دادن من چه سودی داره برات؟

هی داغ روی داغ

تا میام چشم باز کنم و با دست آویزی هرچند کوچیک دلخوش کنم به زنده بودن

تو گند می زنی به اعصابم

دو روزه کجایی تو دختر؟؟؟؟؟؟

آنلاین که هستی من آرومم

احساس می کنم دارم می بینمت

آنلاین باش، با هر کی می خوای باش

ولی آنلاین باش

من خاک بر سر که هیچ ارزشی برات ندارم

دق نده منو

جاسمین من

بیا

لطفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۱۱
رضا آباد
۱۰
فروردين ۹۷

تو که نباشی 

هیچی ندارم

نه زندگی 

نه هدف

نه دنیا

نه آخرت

محبوبه

تو یه زنی

مثل بقیه ی زنها

ولی برای من، همه چیزی

تو که نباشی، هیچی نیستم

لطفا

باش

کجارفتی دو روزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۴۶
رضا آباد
۰۹
فروردين ۹۷

بیست و هفت ساعته نیستی

کاش بیایی

من طاقت ندارم

دارم دق می کنم

زود برگرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۴۰
رضا آباد
۰۸
فروردين ۹۷

کاش برگردی محبوبه ی قلبم

کاش یکی پیدا می شد بهم می گفت داستان اون آیینه شمعدون و همحس و نفس چیه

نفس کی؟

آخر این قصه یا سفید سفیده یا سیاه سیاه، خاکستری نداریم

از لحضه ی سال تحویل همین طور دارم نشونه می بینم

تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که توکلم به خدا رو از دست ندم و خودم رو نبازم

 

محبوبه ی قلبم

تو رو به جان مامانت و جان عزیزدلت قسم می دم من رو تو برزخ قرار نده

اگر وبلاگم رو می خونی، اگه به اندازه سر سوزن بهم توجه داری، یه جوری بهم بگو، این قلب من آروم بشه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۹
رضا آباد
۰۷
فروردين ۹۷

عشق عزیزم

خانوم گلم

هستی ام

الهی جان ناقابلم قربانی یه تار موی قشنگت

الهی فدای تو دلداده ی تو

نازنینم

محبوبه ی قلبم

عزیزکم

آهوی رمیده ام

همه چیزم

عشق دورم

عشق تمامم

سر و زر و دل و جانم فدای مهر و وفای تو


سر فرود می آورم در برابر بزرگواری تو

می پرستمت، ای تو دین و دنیا و آخرت من

می خواهمت، ای تو تنها خواسته ام از دادار آسمان


خدایا سپاس به خاطر این عشق

خدای خوبم چقدر عزیز درگاهت بودم که طعم عشقی از جنس خودت را نصیبم کردی


جاسمینم، محبوبم، قشنگم، دست مریزاد

می دانم که لایقت نبودم و نیستم

تو اما، لایقم دانستی و من کجا می توانم قدر بدانم، که قدر و اندازه ی مهربانی تو، سر به آسمان می گذارد

تنها می توانم عاجزانه بگویم:

”محبوبه ی جان، جان و جهان منی، همیشه در قلب منی، دوستت دارم”


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۸
رضا آباد
۰۷
فروردين ۹۷

نمیشه

بالاخره باید اتفاق می افتاد

هزار بار اومدم توی پی وی و مطلب نوشتم

 و به جای انتخاب کلید Send یه اسکرین شات گرفتم و پیامم رو پاک کردم

امروز صبح خواب آلود بودم و نفهمیدم چی شد دستم خورد به کلید ارسال

انقدر حرص کردم که تمااااام بدنم سرد شده بود

دستهام می لرزید نمیدونستم چکار کنم

اول پیام رو ادیت کردم، کلی قربون صدقه و اینا و چند تا استیکر، همه رو پاک کردم

بعدش آیدیم رو پاک کردم

بعد پروفایلم رو دلیت کردم

رفتم دیدم هنوز تیک دوم نخورده

یه کم آروم شده بودم

رفتم توی گوگل و سایت دلیت اکانت تلگرام رو سرچ کردم و داشتم تلگرامم رو می پاکیدم که....

دیدم تو اومدی و تیک دوم پیامم خورده شد

با خودم گفتم آبروم رفت دیگه پاک کردن تلگرام معنی نداره

صدتا دانش آموز عضو گروه بودند و دلیت کردن اکانتم و پاک شدن تکالیفشون....



می دونید چیه

عشق من خیلی عاشق کش و شهرآشوبه

منو از هرگونه ارتباطی محروم کرده

هیچ

حق یه سلام کردن ندارم

حالا توی این هیر و ویر من پیام ناخواسته ارسال کردم

و چون از قبل سابقه ی خوبی ندارم

حتما با خودش میگه من عمدا پیام دادم ببینم عکس العملش چیه


عهد بستم با خودم که تا زنده ام بهش پیام ندم تا خودش بهم پیام بده و یا توی غریبی بمیرم

حاضر نیستم بیش از این قلبم له بشه و شخصیتم خورد بشه و خوار و بیمقدار بشم و تازه انگ مزاحم هم بهم بخوره

منت معشوق کشیدن خوبه به پای معشوق افتادن به عاشق ارزش میده

ولی خوار و بیمقدار شدن عاشق ارزشمند نیست


این اتفاق باید یه بار می افتاد تا من حواسم رو بیشتر جمع کنم

بالاخره وقتی کوزه پر از آب باشه، قطراتی از اون به بیرون تراوش می کنه








جاسمین من منو ببخش

نکنه روباره پروفایلت رو خالی کنی

نکنه بری و دیگه برنگردی

نکنه قصم خورده باشی که اگر دوباره خبط کردم چنین و چنان کنی

صبح تا حالا اعصاب ندارم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۵۳
رضا آباد
۰۷
فروردين ۹۷

نذر کرده ام، وقتی به تو رسیدم

از تو پرواز کنم تا ملکوت

جاسمین نازنینم

تو برای من 

” مَحبوبَةً فی اَرضِه وَ سَمائِه ”

هستی

اگر تو را در زمین نیافتم در آسمانها به دنبالت خواهم گشت

تو سهم منی از همه ی خدا

خدای مهربونم، مهربون منو بهم ببخش

خدای خوبم، دلش رو به من نزدیک کن

خدایا .....

تقدیرت را بر رسیدن من به محبوبم قرار بده

آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۵
رضا آباد
۰۷
فروردين ۹۷

چند سالی رو با عشقت گذروندی

تو بودی و عشقت، و دو تا صندلی چوبی

داد دلت رو از خوشی و خوشبختی گرفتی

درسته که این چندسال با غصه ی نبودن چیزی گذشت که آرزویش رو داشتی

ولی سرانجام همه ی اون روزها و شبهای قشنگی که خدا بهت هدیه کرده بود،

یه هدیه ی خاص بود که بهت یه هویت جدید می داد،

یه زندگی جدید

یه دلمشغولی جدید که در عین حال که پر از هیجانه، بهت یه آرامشی میده از جنس بینهایت

آنچنان غرق در شور و حال زندگیت شدی که من فراموش شدم

من که زمانی ادعا کرده بودی ”بدون تو می میرم” حالا شده بودم مزاحم، لعنتی

و من غافل از همه چیز و همه جا فکر می کردم هنوز همان عشق جاویدان قلب تو ام و بی مهری هایت را به پای عصبانیتی که از من داشتی می گذاشتم

بارها منو به آهنگ قهر و طرد و نفرین نواختی

بهم گفتی ” خدا لعنتت کنه دست از سر من و زندگیم بردار”

نه یک بار، که چند بار

ولی من باورم نمی شد فراموش شده ام

آخر زندگی من تو بودی، چطور باید دست از زندگی خودم می کشیدم؟؟؟؟؟ بلد نبودم

تا اینکه بی مهری های مدام تو به من باوراند که برای تو ارزشی ندارم

من که روزی آقای تو بودم و همسرم می خواندی، امروز برایت مزاحمی بیش نبودم که تو با حماقتی که نمی دانم از کجا نصیبت شده بود نی ترسیدی که 

نکند به خاطر این زخم هایی که به قلب من می زنی، من در صدد تلافی برآیم و به تو آسیب بزنم

انگار مرا با گرگی وحشی یا زنبوری عصبانی اشتباه گرفته بودی و غافل بودی از این که کسی که ”عاشق” می شود، بسیار شکننده و ناتوان شده، طوری که هیچ کس آسیب پذیر تر از یه عاشق نیست، تا چه رسد که بخواهد آسیب هم بزند

بالاخره من دست از سر تو و زندگی تو که همان زندگی خودم بود، برداشتم

من دست از سر تو برداشتم، همانطور که خودت خواستی

حالا من یه خواهش از تو دارم

تو دست از قلب من و زندگی ام برندار، دوست دارم مالک قلب دردمندم تو باشی

دوست دارم زندگی ام پر باشد از ”تو”

بی مهری نکن و در قلب من بمان، در زندگی ام

بمان

از بی مهری ها و بی رحمی هایت خسته شدم


هر چیزی قاعده ای دارد، حتی بی مهری هم قانون و قاعده ی خودش را دارد

کسی که همه ی قلب و روحش رو به تو داده ، حرمت دارد حتی ادعای عشق هم حرمت دارد

علی علیه السلام حرمت دختران کاخ نشین یزدگرد را حفظ کرد و اجازه نداد کسی در حق آنان بی مهری و بی رحمی کند هرچند آنان شکست خوردگان و بازماندگان کسی بودند که نامه ی پیامبر را پاره کرده بودند


از خدا خواستم کمکم کنه تا بتوانم صبر کنم

صبر کنم بر نامهربانی ها

و دوام بیاورم در مقابل کسی که سوزاندن من برایش تفریح شده


هرگاه به تو نزدیک شدم، با تیغ خشم به من زخم زدی و مرا خوار و بیمقدار کردی و غرورم را له کردی

مصداق ”خافضه رافعه” من هستم

البته من رافعه ای بودم که خافضه شده ام

روزی آقایت بودم و ”همسرم” می خواندی و امروز سلامم در قاموس تو جوابی ندارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۳
رضا آباد
۰۷
فروردين ۹۷

امسال خیلی قشنگ شروع شد

درسته که امید و ناامیدی قاطی اند، درسته که نمی دونم خوش خیالم یا خوشبختم

ولی همینکه دو تا نشونه ازت دیدم (چیزی که قبلا توی خواب هم نمی دیدم) همین یعنی امسال سال خوبیه

اینم خواست خدا بود، فقط خدا می دونست من توی چه عذابی غوطه ور بودم،

اونایی که سال به سال منو می دیدند، فهمیده بودند من یه طوریم هست

همیشه خدا رو شکر می کنم که نجاتم داد، 


به هرحال هنوز هم باور نمی کنم همحست من باشم، شاید. زیادی خوش خیالم

درسته که روزی همه دین و دنیای تو بودمولی یادم نرفته رفتارهایی که با من داشتی

چطور بعد این همه بیرحمی و بی مهری، مخاطب تو، من باشم

نه ، 

خودت گفتی من هیچ جایی توی زندگیت ندارم

ولی خب، تو همه جای زندگی منو پر کردی نازنینم

بگذار من تو را مخاطب خودم قرار دهم

فاش می گویم، عیان و آشکار:

تو که این همه هم نفس منی، عیدت مبارک

یادته یه روز من ”نفس” تو بودم و تو آهنگ قلب من بودی؟

امروز من هیچ چیز تو نیستم و تو هم، ”نفس” منی و هم ”آهنگ قلب” منی

می دانی؟ از خدا پنهان نیست، از تو چه پنهان،

تو سهام دار عمده ی قلب منی 

دیدی توی مجوعه های سهامی، اونی که سهام عمده رو داره خودش رو مالک مجموعه می دونه؟

اگر اینجور حساب کنی، تو صاحب قلب منی

”نفس” متشکل است از دو بخش، دم که فرو می رود و بازدم که بر می آید،

”دم” ی بدون تو و ”بازدم” ی بی عشق تو بر من حرام باد

ای هم نفسم ای مالک قلب و روحم ای آهوی رمیده ی دشت زندگانی ام وای محبوبه ی دلم

عیدت مبارک

خدا کنه زندگی برات اونقدر گوارا و شیرین بشه که همه ی آزار و اذیت هایی که از من به تو رسید رو جبران کنه

ببین من چقدر مفلس و بدبختم که هیچ کس را بیشتر از تو نیازرده ام

تو که عشق بینهایت منی، چگونه از من زخم خوردی و من احمق ندانستم که با قلب و روح تو ، چه کردم



امرور بارها و بارها تو را توی تلگرام چک کردم

بارها آنلاین بودی و بارها آف شده بودی و من از آمدن و رفتنت غافل مانده بودم

پس هزار- هیچ نشدم





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۵۲
رضا آباد
۰۶
فروردين ۹۷


البته هستند کسانی که قدرت اونا رو مست نمی کنه و فاسد نمیشن

ولی معمولا اینجوریه

مثلا در داستان عشق هم متاسفانه این بیماری دیده میشه

بعضی ها ظرفیت عشق یه عاشق رو ندارند

وقتی می بینند طرف مقابلشون داره عشقش رو نثارشون می کنه، بعضی ویروسها می افته به جونشون

مثلا...

ویروس غرور و خودبرتربینی

ویروس بدخلقی و بددهنی

ویروس چرزوندن و معشوق آزاری

از این دست ویروسها دیگه، که شاید شما هم باهاش آشنا باشین و بعضا با اون مواجه شده باشین

مثلا بعضیا اینجورین:

وقتی مطمعن می شن یکی بهشون وابسته شده و عاشق شده، بنا رو میگذارند بر عاشق آزاری

این جور آدمها همه شون مثل هم نیستند


بعضیاشون روانی اند، عقده دارند،

چون می دونند عاشق آسیب پذیره و قدرت دفاع نداره و همه ی وجودش شده معشوقش

از آزار و اذیتش لذت می برند


بعضیاشون توی این شرایط ”خود” واقعیشون رو نشون می دن


بعضیاشون واقعا بلد نیستند و بدون اینکه بفهمند به آزار و اذیت دلداده شون دست می زنند


همیشه نباید عاشق راز. دلش رو فاش کنه

پاری وقتا حتی معشوقت هم نباید بفهمه چقدر دوستش داری

محض احتیاط بد نیست تشنه بمونه،  تشنه ی درک عشقت بمونه تا عشق تو ، براش بی ارزش نشه

و کلام آخر:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

کسی که امتحانش رو پس نداده، قضاوت نکن


بعضیا نباید بفهمند عاشقشون چقدر سرمست شیدای عشقش شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۴:۳۸
رضا آباد
۰۶
فروردين ۹۷

این اواخر خونه ی آخرش تا دوازده و نیم بیشتر آنلاین نبود

تازه وقتی می رفت دیگه نمی اومد

بعضی شبا اصلا آنلاین نمی شد

از هفت و سی و سه که رفته بود بارها و بارها اومدم نبود

تا یک و ده دقیقه هم چک کردم

نبود

یهو، دو و چهل دقیقه بود، دیدم خانوم خانوما حول و حوشای یک و نیم آنلاین شدند

خلاصه ش اینه که یه آنلاین رو شکار کردم و یکی رو از دست دادم

یک یک مساوی شدیم

شروع خوبی نبود برام.    

  

فردا حتما می برم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۳:۲۵
رضا آباد
۰۵
فروردين ۹۷

حتی اگر باهام تماس بگیری و عید رو بهم شادباش بگی

بازم میگم حتما خوابم و حقیقت نداره


چطور جمع ببندم اون نفرت رو با این هم حس بودن

میگن ، خانوما بعضی وقتا حرفهاشون رو برعکس می زنند

کدومش راسته؟

کدومش دروغه؟

یا نه

اصلا هم حس تو ، یکی دیگه س

من همون غریبه ی مزاحم لعنتی ام

که خودت گفتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۶
رضا آباد
۰۵
فروردين ۹۷

من که روز و شبم شده ”تو”

من که جون تو جونم کنند غیر از تو به هیچی فکر نمی کنم

اجازه بده یه سرگرمی برای خودم دست و پا کنم

مثل این بازیای رایانه ای میشه،

مثلا اگه تو یه بار آنلاین بشی من نفهمم، میشه یکی به نفع تو

و اگه آنلاین بشی و من اسکرین شات بگیرم، میشه یکی به نفع من


شرط می بندم بازی  هزار- هیچ به نفع من بشه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۴۷
رضا آباد
۰۵
فروردين ۹۷

راستش نمی تونم باور کنم

ولی خب، آدمی که به ته خط رسیده به هر دست آویزی چنگ می زنه

هر چیزی براش یه نشونه س

نمی تونم باور کنم که منظورت من باشم

چی بگم

ولی امروز از ته دل خندیدم و بعد مدتها قلب دردمندم پر از آرامش شد

ولی یه چیزی مدام توی ذوقم می زنه که

”اینقدر خوش خیال نباش”

واقعا تو این حرف رو خطاب به من زدی؟

من، هم حس تو ام؟

تو، هم حس منی؟

جاسمین قشنگم

الهی جان من قربانی جهان تو

باور کن لحظه ای از تو فارغ نیستم

باور کن

من این نشونه را مثل نشونه ای که روز اول عید برام فرستادی به فال نیک می گیرم

و به آینده ی پیش رویم امیدوار می مانم

یک نظر توجه تو به من به همه ی دنیا می ارزه محبوب قلبم

الهی من فدای تو و اون کوچولوی نازنینت که اینقدر تپل مپل و ناز شده

به خداوندی خدا دلتنگ دوتاتون هستم

حالا که این طور شد بزار خودم رو به دست سرنوشت بسپارم و به آینده خوشبین باشم

دلم گواهی میده همونطور که قلب تو توی سینه ی من می تپه،

قلب من هم نه که توی سینه تو، که کف دستانت. داره تپش می کنه 

و تو هرگز قلب من رو نمی زنی بشکنی

اینو قلبم گواهی میده

فدای دست های تو که نگهدار قلب منه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۱۰
رضا آباد
۰۵
فروردين ۹۷

من پیام دادم:

سلام

گفتم اگر این بسته برسه به دستت ممکنه یه جوری بهت بگن که غافلگیر بشی و حرص و جوش کنی یا استرس بگیری، وگرنه دنبال بهانه واسه پیام دادن نیستم


خواستم قشنگترین و خوشمزه ترین کیک تولد دنیا رو واسه تو سفارش بدم ، نمی دونم تا چه حد موفق شده باشم


تولد تو، تولد رویاهای دست نیافته ی منه

تولدت مبارک، الهی 120 ساله بشی ، سرت سلامت



با تمام وجودت از طرف من .......  عزیزتر از جانم را ببوس، آرزومه توی آغوشم صدای نفسهاش رو بشنوم، همینطور...


این عجیب ترین و بی نظیر ترین کیک تولدی بود که یکی برای یکی تهیه کرده

به قناد گفته بودم سنگ تموم بزاره گفته بودم کیک شکلاتی مافین باشه از این کیکهای خامه ای نباشه انصافا هم زحمت کشیده بود 

دوست داشتم طعمش رو بچشی

ولی فکر می کنم حق به حق دار رسید، اون پیرمرد کیک رو می بره خونه میده بچه هاش می خورن نوش جونشون

اگه اونجا کیک رو برش می زدند و تو از لج من نمی خوردی بیشتر غصه می خوردم

این هم خاطره ای بود که دوماه باهاش زندگی کردم و امروز به صندوقچه ی ذهنم سپردمش تا ابد

فقط خدا می دونه چه سناریوهایی براش نوشتم تا شد این که، امروز نمی دونم چقدرش رو دیدی و شنیدی


فقط تو می دونستی داستان چیه و بقیه همه گیج بودند


خداکنه امروز باعث عذاب و زحمت برات نشده باشم، شاید اگر یکی دیگه جای تو بود به این داستان می خندید ولی تو احتمالا حرص خوردی و منو لعنت کردی


نمی خواستم دوباره مزاحمت بشم و پیام بدم نیازی هم نبود

تو منو ببخش، دیگه پیام نمی دم

گفتم که داستان کیک تولد همینجا تموم شد و به افسانه ها پیوست













سه دقیقه بعدش

او پیام داد:

اگه بچه هاتون واستون ارزش دارن به جون همون ها قسمتون میدم دست از سرمن بردارین داره از طریق پیگیری میشه اگه میخواین ابروی من رو ببرین که هیچ که مطمئنم هدفتون همینه شاید از طریق خط تون بشه پیگیری کرد در ضمن راننده اژانس هست . به هر حال من دارم خط ام رو عوض میکنم از سال دیگه هم نمیرم







یکی نیست بپرسه، آخه بی انصاف فکرش کردی داری چی می گی ؟

نمی دونی اگه یکی دلش بشکنه.....

فکر خودت نکردی؟

نمی دونی کشتن گناهه؟ حتی کشتن کافر؟ه

هیچ وقت توی عمرم اینجوری دلم نشکسته بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۴۱
رضا آباد
۰۴
فروردين ۹۷

همه

آشنا و غریبه 

دور و نزدیک

از بستگانم می پرسند، (فلانی چرا حالش اینجوره؟ مثل همیشه نیست طوری شده خدای نکرده؟!)

و آنها ناامیدانه یه جوری داستان رو سمبل می کنند بره پی کارش

تو که عشق منو باور نداری. یا عشقمو باور داری و برات ارزشی نداره، نمی دونم

از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون، 

روزی ده بار که نه روزی صدبار میام توی صفحه ی تلگرامت و با حسرت به عکس پروفایلت نگاه می کنم و برای هزارمین بار اونو ذخیره می کنم و بعد توی می وی برات پیام تایپ می کنم و به جای انتخاب کلید send یه اسکرین شات ازش می گیرم و بعد خارج می شم

و اگربیام توی صفحه ت و آنلاین باشی مثل دیونه ها می شینم و نگاه می کنم

انگاری دارم به صورتت نگاه می کنم

نه که فکر کنی جرات پیام دادن ندارم، نه

وقتی پیام دادن من برای تو مزاحمت محسوب میشه، دیگه وجدانم اجازه نمیده مزاحمت بشم

یاد دوماه چت عاشقانه مون به خیر

یه ماهش رو ذخیره کردم 

نمی دونم چی شد که ازم بریدی

چی می خواستی که توی من پیدا نکردی

این همه التماست کردم

چوب حراج زدم به قلب و احساسم

غرورم رو در مقابلت له کردم

سعی کردم عشق راستین و درونی و قلبی خودم رو صادقانه نشونت بدم

ولی نشد

تو رفته بودی

مامان شده بودی، همونی که من بارها آرزوش رو داشتم

چون می دونستم تصاحب تو مساویه با نابودی تو و مادر شدن برات بهتر از به من رسیدنه

ولی نمی دونستم از دستت خواهم داد

هرچند راضی ام به رضای خدا و از هیچی پشیمون نیستم و نی دونم این خدا بود که مهره ها رو طوری چید که کار به اینجا برسه 

ولی

ولی تو هم یه چیز رو در نظر داشته باش:

یادته امیر جعفری توی سریال شهرزاد به دختره چی گفت؟

”اگه یه مرد دلش پیش یه زن گیر نباشه براش تره هم خورد نمی کنه”

می دونم می دونمی من چقدر عاشقتم

می دونم کمر به قتل من بستی

می دونم نیت کردی روزی هزار بار منو بکشی

چون یه بار توی همین وبلاگ پیام دادی بهم 

”مرا در خودم کشتی، هزار بار جان دادم و مردم.....”

حالا داری تلافی می کنی و منو هزاران بار می کشی

می دونم دروغ گفتی منو فراموش کردی

ولی چیزی که نمی دونم اینه که آخر این داستان به کجا می خواد بکشه

من بچه هام زندگیم وضایفی که به گردنمه و بدون تو از پسش بر نمیام

نمی دونم

بعضی وقتا از ته دل می گم خدایا کاشکی همین الان جون منو می گرفتی

امروز صبح آنلاین بودی،

اینقدر محدودم کردی که نمی تونم یه سلام به عشقم بکنم 

سوختم، نفرینت کردم

و بلافاصله استغفار کردم و گفتم 

خدایا این تقدیر تو هست که من نباید باهاش ارتباط داشته باشم

اینقدر مواظبم یهو دلم نشکنه، ناله نفرین رو دوست ندارم

اگر من امروز دارم می سوزم حقمه

حتما خبطی کردم و دارم تقاص می دم

ولی یه چیز رو بدون

چند روز پیش هزار کیلومتر ازت فاصله گرفتم و خاطرات تلخی برام تداعی شدند

حالم به حدی بد شده بود که تابلو شده بودم، صدای عمه دراومده بود

تا اینکه

روز اول عید خدا چیزی نشونم داد که یقین پیدا کردم تو فراموشم نکردی

الان حالم خوبه خدا رو شکر

حال تو هم که حتما خوبه دیگه

چون مزاحمت رفع زحمت کرده و دیگه پیام نمی ده

خدا لعنتش کنه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۷
رضا آباد
۰۴
فروردين ۹۷

هر پدیده ای که رنگ و زنگ زمان به خود بگیرد محکوم به فراموشی می شود،

حتی حماسه های تاریخی، تبدیل به افسانه می شوند

حماسه ی عاشورا، البته داستان دیگری دارد

قدرتهای بزرگ تاریخ فراموش شده اند و ارزشی ندارند

ثروتهای انباشته شده در گذر زمان نابود شده اند

عاشقانه های انسان اما، از جنس دیگریست

عشق های پاک و راستین که در نوع بشر آفریده می شوند ماندگارهای تاریخ انسانیت اند

عشق به جای آنکه فراموش شود،

نوشته می شود

رمان می شود

سینمایی می شود

تکرار می شود

.....

عشق به دنیا نمی آید که از دنیا برود

عشق به وجود نمی آید که از بین برود

عشق، آفریده می شود

و چیزی که آفریده شد جاویدان می شود

عشق به قلب مربوط می شود

عشق هیجان نیست

عشق احساسات نیست

عشق درد است

عشق اسارت است

عشق محبوبه است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۵۷
رضا آباد
۰۴
فروردين ۹۷

نگاه می کنم به وبلاگم، اعصابم به هم میریزه

همش نک و ناله

همش درد و مصیبت

همش غم و اندوه


این که همش شد درد فراق و دلتنگی،

پس شور عشق و دلدادگی کجا می ره؟

این بود که تصمیم گرفتم یه وبلاگ دیگه دست و پا کنم،

برای عاشقانه هام

و این وبلاگ بمونه برای دلتنگی هام


آدرس وبلاگ جدیدم اینه:

Www.4082625.blog ir


اصلا معلوم نیست میای نمیایی می خونی نمی خونی

قراین که می گن میایی بهم سزمی زنی 

نمی دونم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۳۵
رضا آباد
۰۳
فروردين ۹۷

سلام جاسمین قشنگم

سلامم را از کنج تنهایی و بی کسی در دیار آبادی که جا خوش کرده ای برای یک جمعه ی دلپذیر به صرف جوجه کباب کنار استخر کوهستان، پذیرا باش

خوش بگذره بهت الهی

هم خودت و هم کوچولوت سالم و سلامت باشید

ای کاش لحظه ای هم یاد من می کردی

ای کاش این همه سلام جوابی هم داشت

ای کاش بی مهری هایت تمامی داشت، مثلا یکی از آینده خبر می آورد که سرانجام بی مهری های تو روزی تمام خواهد شد

بیخیال

امروز روز خوشگذرانی عیده، تو و خانواده ات رفتید ییلاقات

کوچولوی ماهت رو بردی هواخوری و دیگر تنها نیستی که دلت هوای من کند و مدام سر همه غر بزنی و اعتراض کنی که ” چرا بر نمی گردیم من خسته شدم” و کسی نمی دانست که تو دلتنگ من شدی و همه بالاتفاق می گفتند” ایندفعه ..... رو با خودمون نیاریم”







خوش بگذره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۴۱
رضا آباد
۰۳
فروردين ۹۷

تا کی حسرت بخورم و آب بشم 

حسرت و غصه تا کی

دیشب به جای حسرت خوردن آرزو کردم

به جای افسوس گذشته امید به آینده را کاشتم

حالا که نمی توانم با تو زندگی کنم پس با آرزویت زندگی می کنم

حالا که نیستی تا ترجمان عشقم باشی، پس با آرزوی وصلت عشق می کنم

چرا گوشه عزلت بگیرم و اطرافیانم را افسرده کنم،

فرزندانم حیف نیستند که با مرده ای متحرک زندگی کنند و خاطرشان ملول شود؟

دیشب در شب آرزوها ”امید”آفریدم

 و خدایم شاهد است که اگر خودش نمی خواست و کمکم نمی کرد من به این موهبت نمی رسیدم

اگر به دل محبوبم نمی انداخت که....

چکار به کار حقیقت دارم، مهم ندایی است که از اعماق قلبم به گوش می رسد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۶
رضا آباد
۰۳
فروردين ۹۷

سلام بر امشب

سلام بر شیدایی

سلام بر رجب و اهالی آن

سلام بر آرزوهای برآورده شده

سلام بر آرزوهای اجابت نشده

سلام بر خالق رجب

سلام بر عشق های پاک

سلام بر شب و اهالی آن 

سلام بر خدا و دلدادگانش

سلام بر خالق تو، ای محبوبه ی قلب شکسته ی من

سلام بر تو که الان کنار نازدانه ات خوابی

همانقدر که پاره ی تنت اسیر تو شده،

این قلب پاره و شرحه نیز شیدای توست،

و چه بسا ”زمان” این موازنه را بر هم زند

هر چه بگذرد و هر چه وابستگانت از تو بگسلند 

قلب من، به تو نزدیکتر و اسیرتر خواهد گشت

خدایا امشب را بر من و قولم شاهد بگیر و خودت قاضی محکمه ی دلم باش و کمکم کن که ثابت قدم بمانم

ربنا آتنا فی الدنیا ”حسنه” و فی الاخرت ”حسنه” وقنا عذاب النار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۳۲
رضا آباد
۰۲
فروردين ۹۷

امشب لیله الرغایبه

یادش به خیر، پارسال یه پیام راجع امشب و من بهم دادی به این مضمون که:

”امشب شب آرزوهاست نمی دونم تو رو آرزو کنم یا نه”

دقیق یادم نیست ، متاسفانه چت های یک ماه آخرم با تو پاک شدن، حاضرم میلیونها بدم و اون چتهای عاشقانه و رویایی برگردند

حالا یکسال گذشته

و من مثل تو توی شک و تردید نیستم

من از امشب تنها تو رو آرزو می کنم

و با تنها سنگ صبورم

و همرازم

 و خالق عشقم

 و پروردگار و آفریننده ی امید و آرزو

 و کسی که تو را محبوب قلبم نمود

راز دل خواهم گفت 

و ایمان دارم که به مراد دلم خواهم رسید

تو سهم منی و من برای تو تا پای جانم مبارزه می کنم

و ناامید نمی شوم


امشب، شب آرزوهاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۲
رضا آباد
۰۲
فروردين ۹۷

آنلاین می شی 

من اجازه ندارم یه سلام بهت بکنم

سلام اسم خداست

بارها سلامت کردم جوابمو ندادی

بارها بلاک شدم

شک ندارم یه روز تقاص پس می دی و می فهمی من امروز چی می کشم

نمی تونم ببینم یه مو ازت کم بشه ولی دوست دارم درک کنی چه بلایی سرم آوردی

صبح تا حالا بیست بار اومدم بهت سر زدم و ناامیدانه برگشتم

میشینم اینجا هی نگاه می کنم به صفحه ی آنلاینت تا خاموش بشی و بری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۶
رضا آباد
۰۱
فروردين ۹۷

امروز هم بهترین روز بود و هم بدترین روز

همه ی لحظاتم همینه

توی خوف و رجا غوطه ورم

هم حالم خوبه و ذوق دارم و در همون حال که خوبم، خیلی بدحال و بی انگیزه لم

خوشم که تو رو توی قلبم دارم، ناخوشم که تو منو از قلبت بیرون کردی

همیشه توی خیالم می دیدم که ردی، نشونه ای از خودم توی پروفایلت پیدا می کنم

امروز این رویا به واقعیت پیوست و توی پروفایلت نشونه ای از دوران عاشقانه مان دیدم

و تو نمی دانی چقدر حالم خوب شد

ناراحت نشو، بگذار اندکی هم دنیا به کام ما بدبخت بیچاره باشه، چه اشکال داره من هم سرخوش بشم و دلم خوش بشه به یه نشونه، هرچند با یه برداشت غلط سرخوش شده باشم

بعضی وقت ها اینقدر واقعیت تلخه که حتی اگه بدونی یه نشونه ی شیرین دروغه ولی به شیرینی ش دل می بندی و خودت رو باهاش زنده نگه می داری


غبطه می خورم به زندگی قشنگی که داری

چشمامو می بندم و و تصور می کنم توی زندگیتم، داداشات خواهرات کوچولوت و از همه مهمتر خودت و مامانت که خیلی دوستش دارم و بابات که فقط عکسش رو دیدم و خودت ، صدات که هیچ وقت نشنیدم و توی گوشم نیست غیر اون روزی که یه طرفه شده بودی و من تماس گرفتم و پرسیدم یه طرفه شدید و تو گفتی ”بعله بعله”

راستش همیشه به این فرم و فضای زندگیت حسودیم شده، مدل زندگیت رو دوست دارم 


هرکسی سرنوشتی داره

سرنوشت منم این بود که با قاتل عشقم زندگی کنم و عشقم کافر عشقم باشه

عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشد باده پرست



ای کاش من بینوا می دانستم باده ی شبگیری که تو باهاش مست می شوی و دست از انکار عشق من برمیداری چیست ای کاش می توانستم تو را مست خودم کنم


داشتم می گفتم روز اول عید بدترین روز امسال بود ،  دو سه ساعت قبل سال تحویل تا فردا ظهر نیومدی تلگرام و این اصلا عادی نبود

حسابی ترسیده بودم گفتم دیگه نمیاد و تلگرامش رو عوض کرده و دست منو گذاشته توی حنا

کلا برنامه های عیدم به هم خورده بود حوصله ی هیچ کاری نداشتم تا اینکه دم اذون ظهر یهو دیدم آنلاین شدی 

حال خودم رو نمی فهمیدم جلوی اشکام رو نمی تونستم بگیرم دوست داشتم بشینم و بر و بر نگات کنم ولی وقت نماز بود با هر جون کندنی بود برای نماز آماده شدم 

حول و حوش یک و چهل دقیقه بوده عکس پروفایلت رو عوض کردی و روز عید من، واقعا روز عید شد

هم خانواده ت رو دیدم و هم چیزی که قلبم رو آروم کرد


تو رو خدا اگه اینا رو می خونی بهم رحم کن

رحم و مروت که سرت میشه نمیشه؟

یه نفر اسیر عشقت شده، قبلا واقعا و قلبا خواهرم بودی ولی الان نه، داستان فرق کرده برام

غزل شاکری یادته توی سریال شهرزاد؟

اول عاشق نبود باورش هم نمی شد عاشق بشه

جاسمین من

من برادرانه می پرستیدمت و تو عشقی که به خاطر خدا سرکوبش کرده بودم رو در اعماق وجودم زنده کردی و منو رها کردی

انگاری چند صباحی باهام خوش گذروندی، اونم چه خوش گذروندنی، همش تو رو رنجوندم و آزار دادم ولی هرچی بود تو فراق بچه داشتی نه فراق عشق کمبودت بچه بود که بهش رسیدی

مبارکت باشه

همه ی حرف حسابت اینه که من چندتا حرف نامربوط زدم و تو رو کنار گذاشتم

تو چه میدونی چی شده از کجا می دونی من تو رو کنار گذاشتم

توی اون یه ماهی که باهات قطع رابطه کردم حتی توی خواب هم می دیدمت تا چه رسه به بیداری

یادته یه بار که عصبانیت کرده بودم بهم گفتی ”اگه دو روز زنت باهات قهر کنه با یکی دیگه پرش می کنی”

تلخی این حرف هیچ وقت یادم نمی ره، حرفهای دیگه هم زدی که تا مغز استخونم رو سوزونده حالا بماند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۴۰
رضا آباد
۰۱
فروردين ۹۷

هزار کیلومتر ازت فاصله دارم، نمی دونی از این فاصله چقدر توی نوسان کارای تو ام. از دیشب قبل سال تحویل که نیومدی تلگرام با خودم گفتم دیگه نمیایی، عین شب عید فطر که خودت رو از حالت ری سنتلی خارج کردی وتقریبا. ساعت نه و پنجاه دقیقه بود که رفتی و دیگه برنگشتی و همین یه ماه پیش تلگرامت غیرفعال شد

گفتم اینبار هم مثل شب عید فطر رفتی که دیگه برنگردی

راستش دم اذون ظهر بود اومدم و برای صدمین بار چک کردم دیدم آنلاینی

حالم رو نمی فهمیدم فقط می خواستم نگاهت کنم ولی باید می رفتم نماز راستش تو نماز هم حواسم پرت بود دوبار اعاده کردم تا تونستن بخونمش، نمی دونم از تو تشکر کنم یا از خدا ، می دونم هیچ احساسی نسبت به مننداری ولی من معتادم که تو رو حس کنم وگرنه می میرم زندگی برام مثل یه قبر میشه مثل مردن میشه

می دونم یه تلگرام با شماره ی جدید برای خودت دست و پا کردی که بتونی توی پروفایلش عکس خانواده ت رو بزاری که من نبینم، درکت می کنم

همچنین چند روز دیگه که روز مرد میشه بتونی با خیال راحت روز مرد رو به مردت تبریک بوی و من نبینم

یادش به خیر پارسال به دو مرد کادو دادی

یادش به خیر پارسال وقتی دانشجوهات گفتن بهت که استاد یه گروه تشکیل بدیم جواب دادی:

آقامون راضی نیست و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۱۸
رضا آباد
۰۱
فروردين ۹۷

اولش خیلی دلم گرفت

ولی الان که ده یازده ساعته گذشته، نگاه که می کنم می بینم چیز زیادی رو از دست ندادم

چارتا عکس پروفایله دیگه

دیدن و ندیدنش فرقی نداره باهم

اصل، اون چیزیه که توی قلب منه


یه مثال برات می زنم

من یه انگشتر دستمه سنگ یاقوت سرخ استاره و بیست میلیون قیمتشه،

شاید برای تو اهمیتی نداشته باشه و ارزشی براش قاعل نباشی ولی حق نداری ادعا کنی این انگشتر یه چیز بی ارزش و زیادی و به درد نخوریه

نمی دونم چه جوری فکر می کنی در مورد من، ولی حقیقت من اینه که با عشق تو می خوابم با عشق تو خواب می بینم با عشق تو بیدار می شم با عشق تو زندگی می کنم با عشق تو نفس می کشم و با عشق تو خواهم مرد 

مثل اصغری

حیف که ه در نبودن ها و نداشتنهای تو داره طروتی که برام مونده تموم میشه و دو روز دیگه پیر و فرتوت نیشم

تقدیر من این بود که توی جهل و نداستن نمونم و عشقم و ببینم و بشناسم و به درد فراق و جدایی مبتلا بشم و به جای وصال محبوب با فراقش زندگی کنم

این هم سرنوشتیه برای خودش


ای کاش به خاطر گ دوری از گناه ازت فاصله نمی گرفتم و بهت پشت نمی کردم، یا ای کاش ا وقتی بهت گفتم بیا خواهرم باش قبول می کردی، یا ای کاش قبل از اینکه این خدا لعنت کرده این بلبشو رو برام درست کنه توی جاده کشته می شدم

نمی دونم هرچی هست تحمل این وضع برام خیلی سخته

یه چیزی می گم، حرف زدن آسونه ولی باور کن دلخوشیم این بود که بیام لست سین هات رو چک کنم و ببینم کی اومدی گی رفتی

دلخوشیم رو ازم گرفتی 

انگار کن چشمهام رو از کاسه درآوردی

کور و نابینا شدم

راستی اگر تو منو بهدرد فراق مبتلا نمی کردی و به حرفم گوش می کردی و خواهرم می شدی هرگز این چنین عشق درون سینه ام هویدا نمی شد و جگرم آتش نمی گرفت و داغ هجرانت قلبم را نمی شکست و الان عین تو داشتم زندگی می کردم. چون آرام بودم که تو هستی و راضی بودم که زندگی به کام توست

الان هم راضی ام به این کامیابی زندگی تو و مادرشدنت ولی آرامشی در کار نیست 

چون تو نیستی و من حق هیچ چیزی ندارم حتی یه حالت چطوره یا یه سلام که اسم خداست

حق هیچی ندارم و این یعنی تو نیستی و من تو را ندارم 

”تو را ندارم”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۸
رضا آباد
۰۱
فروردين ۹۷

امسال رو بدون تو شروع کردم

اگر خدا صلاحش باشه نمیزارم بدون تو تموم بشه

بالاخره تو باید سهم من بشی


بعد سال تحویل به تلگرامت سر نزدی

خدا کنه حدسم اشتباه باشه....


اصلا حواسم نیست،

راستی عیدت مبارک

راستش شوکه نیومدنتم

شاید تلگرامت رو عوض کردی که من نبینمت

همه جوره منو نوازش کردی، ولی تا حالا چشمم رو کور نکرده بودی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۰۵
رضا آباد
۲۹
اسفند ۹۶

خبری نشد؟

حراست فرمانداری؟

کاری نکرد؟

ردی نشونی ؟

فلاح چطور؟

دایی فلاح چطور؟

نتونستند منو گیر بیندازند و محاکمه و اعدام کنند؟

نیازی نیست به هیچ کدوم

بهشون بگو عیدشونو خراب نکنن

بگو برن پیش عشقشون

اونام آدمن، احساس دارن

عیده دیگه، هرکسی می خواد شاد باشه

من خودم می رم، خیالت راحت، نه ردی ، نه نشونی ، نه مزاحمتی، 

اثری از من نمی بینی 

برو خوش باش 

منم عشقم تنهاییه

به فرمونداری و حراستش و فلاح و داییش هم بگو برن به عشقشون برسن

تو هم به عشقت برس

عیده دیگه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۴۲
رضا آباد
۲۹
اسفند ۹۶

لارجر خانم با تو ام

خدا نگذره ازت، من که ازت نمی گذرم

باید تاوان عمر بر باد رفته ی منو بدی

فکر کردی الکیه ؟ یکی بیاد عمر و جونی و موقعیتهای خودش رو نثار تو کنه، از روی عشق پاکی که به تو داره و  تو در نهایت بهش بگی عشق یه رابطه ی دوست دوطرفه س

خوب، لارجر خانم من، توی این به اصطلاح عشق شما که یه رابطه ی دوستانه و البته دوطرفه هست همه چیزمو فدا کردم ، تحصیلاتم آینده م اعتبار شغلیم جوانی و سرزندگیم سرکوفت پدر شنیدم زخم خوردم

شما توی این دوطرفه چی دادید؟

نه خانوم خانوما، اینطور نیست که میفرمایید

اگر عشق رابطه ی دوستی دوطرفه هم باشه شمافقط گیرنده بودید

من از روی حس عاشقانه ی فدا شدن و فنی شدن همه چیزمو برای تو باختم

اون وقت تو با چه حقی عشقمو ازم گرفتی به خاطر این رابطه دوستی ظالمانه ی یک طرفه هااااااااان؟

چطور به خودت اجازه دادی به حریم دل من وارد بشی؟؟؟؟

خودت رو مالک من می دونستی قبول

چکار به کار قلب و و روحم داشتی

چرا فکر کردی مالک قلب من هم هستی؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۳۵
رضا آباد
۲۹
اسفند ۹۶

باهاش حرف زدم

الان نه، تابستون باهاش تلفنی حرف زدم

صدای مهربونی داشت، منو شناخت

(شما آقای خ...... هستید؟)

گفتم (آره، چه جالبه که منو شناختید!)

گفت (بچه ها اسمتون رو میارن توی خونه)

دوستش دارم، خیلی

همیشه چشامو می بندم و احساس می کنم کنارشم و دارم احوال تو رو ازش می پرسم

صردای قشنگش توی گوشمه

مامان جاسمین من

مامان محبوب من

الهی صدساله بشی اون قدر عمر کنی که من پیر و فرتوت بشم و دیگه کسی کاری به کارم نداشته باشه اون وقت بیام دیدنت

بگم مامان عزیز دلم، حالت خوبه؟ حال عزیز دلم چطوره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۱۹
رضا آباد
۲۹
اسفند ۹۶

محبوبه ام

توی برهوت بی کسی تنها شدم

ای کاش منو عاشق خودت نکرده بودی

ای کاش نمی شناختمت

رفتی و دلم را با خودت بردی

دل که نباشد فکر و اعصاب و آرامش هم نیست

شادی زندگیم بودی

می دانم خبط کردم ، ولی خیانت نکردم، غفلت کردم

آهوی گریزپای دشت زندگانیم شدی و از دستت دادم

حالا من ماندم و حسرت نبودنت

نه زندگی می فهمم نه مرگم در می رسد

دیشب التماس خدا می کردم که جانم را بگیرد، دوباره التماسش می کردم که زنده بمانم و تا روزی که محبوبم زنده است بهم امان زنده بودن دهد

خیلی ها منو دارند و از بودنم فیض می برند

ولی اونی که تنها و بی کسه و همدم و سنگ صبور نداره منم

اومی که کسی رو نداره منم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۳۹
رضا آباد
۲۹
اسفند ۹۶

ما همون نسلی هستیم که سوختیم و نابود شدیم تا روحانیت قرن چهاردهم بفهمد برداشت و تفسیری که. از دین دارد با مفاهیم انسانی و الهی سازگار نیست و غربی ها بهتر و بیشتر حقیقت دین را درک کرده اند

آنان که دم از دین اسلام نمی زنند مفاهیمی چون عشق و حماسه و آزادی و عدالت و حلال و حرام و درستی پاکی و کژی و ناراستی را عمیق تر فهمیده اند و بهتر به کار بسته اند

شاهد آن هم تحقیقی است کع در دانشگاه های خودمان شده و سوییس را اسلامی ترین کشور دانسته اولین کشور مسلمان در این رتبه بندی رده ی 32 ام دارد. و پایبندی ایران اسلامی ما به اسلام از 160 کشور کمتر است

ما سوختیم تا کسانی که دین را برای مردم ترجه کردند باور کنند خیلی چیزها بد نبوده و آنها به مردم از بدی آن دم زدند و خیلی چیزها خوب نبوده ولی آنها نعل وارونه زدند و از خوبی آن گفتند

ما سوختیم تا کارشناسان دینی مان بفهمد که دین را به درستی نفهمیده

هرچند بعید می دانم فهمیده باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۲۸
رضا آباد
۲۸
اسفند ۹۶

عشق شتریه که در خونه ی هر کسی زانو می زنه

عشق آش کشک خاله برای همه س

همه عاشق می شن

اصولا، عاطفه و احساسات و حس فنا شدن و نابود شدن برای یکی در انسانیت انسان وجود داره

همه عشق رو تجربه می کنن

ولی

سرنوشت همه مثل هم نیست

یکیه، عشقش رو به پای عشقش می ریزه

یکیه عشقش رو به پای یه سگ می ریزه، نه که فکر کنین عاشق سگه شده! 

نه

شاید موضوع این باشه که به هر دلیلی دستش از عشقش کوتاه شده و قانون عاشقی حکم می کنه که عشقش رو نثار کس دیگه ای نکنه

پس عشقش رو نثار یه سگ می کنه

ر

البته یکی هم مثل من که سگ نداره عشقش رو می ریزه توی یه وبلاگ


داستان عشق وقتی یه طرفه میشه خیلی غم انگیزه

خدا رحمتت کنه باباطاهر:

چه خوش بی مهربونی 

هر دوسر بی


که یکسر مهربونی، دردسر بی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۰۱
رضا آباد
۲۸
اسفند ۹۶

من دق میکنما

دلخوشیمو ازم نگیر

خواهش می کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۷:۵۰
رضا آباد
۲۸
اسفند ۹۶

معروفه که یه روز دو تا زن همراه با یه نوزاد اومدند خدمت امام علی و هر دوشون ادعا کردند که مادر اون نوزاد هستند

امام علی علیه السلام شمشیر از نیام برکشید و قصد کشتن بچه کرد و اینجور وانمود کرد که

” نوزادی که مادرش مشخص نیست بمیرد بهتر است تا زنده بماند”

اینجا بود که یکی از این دو زن دست از ادعای خود برداشت و ناله برآورد که 

”یاعلی من دروغ گفتم من مادر این بچه نیستم دست از تصمیمت بردار و طفل را نکش”

و مولا علی بن ابیطالب او را مادر طفل معلوم کرد و خطاب به او  فرمود :

”تو که راضی نشدی کودک کشته شود حتی به قیمت از دست دادنش پس تو مادر حقیقی او هستی”


به مادر میگن” عاشق”

عاشق مثل مادر می مونه

وقتی دید شمشیر شیر خدا روی گلوی فرزندشه میگه ”این بچه مال من نیست”


عاشق دلدارش رو برای خودش نمی خواد

ترجمان عشق برای عاشق وجود معشوقشه

به دلدارش میگه:

تو باش، مال یکی دیگه باش، بودنت رو عشقه


محبوبه ام 

این حرفها گفتنش آسونه

خدا می دونه چه غوغایی توی دل داغدار منه

تو بمان

هرچند برای من نیستی

بودنت زیباست

تو بمان

محبوبه ام 

بودنت تمام عشق منه

چه باورم کنی یا نه

بودنت تمام عشق منه

خدایا تو خودت شاهدم باش و حقیقت قلب دردمندم را هویدا کن






عاشق دلدار و محبوبش رو برای 

خودش نمی خواد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۱۰
رضا آباد
۲۶
اسفند ۹۶
یادمه بیست و هشتم اسفند بود و من توی مسجد جامع با خدا عهد بستم که تو رو فراموش کنم و به تو و خانواده ات خیانت نکنم
اون روز تو مشهد بودی و من مسافر بودم ، خیلی به هم ریخته و داغون بودم، اون قدر که به طرف دختر کوچیکم که شیطونی می کرد کفش پرتاب کردم و نزدیک بود بهش آسیب بزنم
با این حال با تو در میون گذاشتم ، فرداش بیست و نهم بهت پیام دادم که "فلانی بیا اسماعیلمون رو قربونی کنیم تا خدا ما رو به هم برسونه"ولی خودم نتونستم تاب بیارم و عهدم رو عوض کردم و گفتم خدایا چهله می گیرم و تو خودت کمکم کن و راه رو نشونم بده
نمی دونستم اسماعیلم همون عشقیه که توی سینه ی توئه
خدا عشق و مهری که توی سینه ی تو بود رو از من گرفت و منو داغدار تو کرد

یادمه یه روز گفتم "فلانی من تو رو از همه ی دنیا بیشتر دوست دارم"
گفتی "این حرف دیگه چاخانه منو بیشتر از بچه هات که دوست نداری"
گفتم "من می پرستمت"
بعد خواستم توضیح بدم حرفم رو در خلال حرفهام گفتم "امروز روی موُدِ خنده ام"
تو گفتی "فرق من و تو همینه"
پرسیدم "فرقمون چیه عزیزتر از جانم"
هر چه اصرار کردم تو هچی نگفتی

الان می فهمم که دیگه دیر شده
تو اون روز افسرده ی نداشتنِ چیزهایی بودی که الان خدا بهت داده و منو فراموش کردی
اون روز تو پر از غم بودی و من پر از انرژی و سرزندگی بودم
امروز تو شاد و سرزنده ای از گوهری که خدا بهت داده، خدا نگه ش داره برات
بزار بزرگ بشه و سبز بشه نمی تونی از من بگیریش
همون قدر که بچه ی تو هست بچه ی منم هست

خلاصه امروز تو شاد و سرزنده ای به خاطر گوهری که خدا بهت داده و من افسرده و غمگینم به خاطر گوهری که خدا ازم گرفته

اون روز من تو رو رها نکردم و تو امروز منو ول کردی به امون خدا
من هیچ وقت باور نکردم که تو منو دوست نداشته باشی و تو خیلی زود بعد چندساعت پیام تنفرآمیز خودت رو برام فرستادی و کم کم قلبت رو از من خالی کردی و الان من توی زندگیت نیستم

خبر نداری این طرف تو همه چیز من شدی و من عشق رو با تو و برای تو معنی کردم و هر روز و هر لحظه عاشق تر شدم
جاسمین قشنگم
تا زنده ام منتظرم بیایی و چشمان بی فروغم به جمال دلربای تو روشن بشه
من تو رو از خدا می گیرم فکر نکن بیکار می شینم و غصه می خورم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۱۹
رضا آباد
۲۵
اسفند ۹۶
اگه یکی سرگذشت ما رو بخونه می فهمه که شکستن پیوندِ بین ما کار خدا بود، فقط خدا می تونه یه پیوند ناگسستنی بین دو تا عاشق رو بشکنه
من که هر چی فکرش می کنم نمی تونم بفهمم چرا باید مهره ها اینجور چیده می شد؟!؟!؟!

مثلاً اون روز که تو بهم پیام دادی و گفتی که پیامی که به گوشی تو ارسال شده باعث شده آبروت بره و شاکی بودی، من صبح اون روز تلگرامم غیر فعال شد چون سیمکارتم رو گم کرده بودم و همین، باعث شد ابتکار عمل از دستم خارج بشه و توی خستگی ساعت دو و نیم تا چهار عصر که دوباره کلاس داشتم مجبور بشم بدترین حرفها رو به تو بزنم، حرفهایی که خودم هم بهشون اعتقاد نداشتم

یا مثلاً سوء تفاهم هایی که هیچ وقت برطرف نشد
اوایل ماه رمضون بود من داشتم سعی می کردم بهت توضیح بدم شرایطم رو که یه رد و بدل پیام من و تو بلبشویی برای من درست کرد که منو تا مرز خودکشی پیش برد، ینی با مرگ یه تصمیم کوچولو فاصله داشتم و یکی هم داشت نگاه می کرد و منتظر بود ببینه من چکار می کنم، آنچنان فشار روی اعصاب و روانم بود که فکرم کار نمی کرد اون شب تو آنلاین بودی و یه کلمه برام فرستادی و من خوندم و هیچ جوابی ندادم...ولی خدا می دونه تو چه برداشتی کردی و در مورد من چی فکر می کردی

جالبه، توی آخرین التماسهای من که داشتم دست و پا می زدم که تو برگردی و به من یه فرصت مجدد بدی (گمونم اواخر ماه رمضون امسال بود) تو جواب دادی:

" [۲۱.۰۶.۱۷ ۲۳:۱۴]  منم با خدا عهد کردم دیگه طرف شما نیام، نمیتونستم عهدم رو بشکنم چون تنها کسی که تا الان کنارم بوده همون خدا بوده نه کسِ دیگه ای.

وسایل تون رو پست می کنم نه الان باید بیام شهرتون از اونجا پست کنم. خدانگه دار"

حالا خبر نداری، توی نبودن های تو قلب شرحه شرحه ی من جایگاه خدا شده نه کس دیگه ای، تنها خدا هست که همدم و همراز و خلوت نشین بی کسی های من شده

وقتی تو رو از دست دادم قلبم رو پیشکش خدا کردم و سعی کردم جای خالی تو رو با خدا پر کنم و از او بخوام که تو رو به من برگردونه


می بینی؟

می بینی عشق بیکران من؟

می بینی محبوبه ی قلبم؟

انگاری خدا از عشقمون خوشش اومده و حیفش اومده ما دو تا عاشق هم باشیم

انگاری خدا ما رو برای خودش پسندید، حیفش اومد برای هم باشیم

با خودش گفته:

"اینا رو ببین، عشق رو من براشون آفریدم، من عاشق مطلق هستی ام، من عاشق بنده هام هستم، اون وقت این دو تا به جای اینکه عاشق من باشند عاشق همدیگه شدند"

هیچی دیگه،  ما دو تا رو از هم جدا کرد که عاشق خودش بشیم
جالبه که برای هر دوتامون هم همین اتفاق افتاد، تو جای منو با خدا پر کردی و من هم جای تو رو با خدا و التماس کردن بهش پر کردم

جاسمین قشنگم،
من که می دونم جای عشق من توی سینه ی تو رو هیچی نگرفته، جز عشق به بچه ت و عشق به خدا 
که صدالبته عشق مادر به فرزند از جنس عشق الهی و لاهوتیه نه زمینی،

مثل عشق ما دو تا به هم، که نه همو دیدیم نه با هم حرف زدیم ولی ... (خودم رو می گم) آنچنان طعم عشق تو برای من گوارا بود که حتی عشق به بچه هام هم جای اونو نمی گیره فقط خداست که آرومم می کنه و بس

الان من از تو محروم شدم، خُب، شدم که شدم، قلب و روح و ذکر و فکر و نگاه و همه ی اعضا و جوارحم درگیر تو و وجود توئه
شاید باور نکنی و بگی داره حرفهای رمانتیک می زنه ولی خدا که شاهده 
جز نام تو و یاد تو و حضور تو توی زندگی من اساسا چیزی وجود نداره
ناراحت نیستما ولی بالاخره آسیبهایی هم می زنه به من، مثلاً بچه هام بهره ای از من نمی برند چون واقعاً درد نبودنت رمقی برام نمی زاره که بخوام به اونا برسم، خودم، خودم اصلاً زندگی ندارم، نه به فکر سلامتی خودم نه آینده ی کاری خودم نه آینده ی درسی و شغلی و تحصیلی خودم، هیچی، فقط موج زندگیه که منو داره با خودش می بره، منم مثل یه تکه چوب روی آب هستم که از خودش اختیاری نداره، باورت می شه به فکر افتاده بودم سیگاری بشم، باورت میشه

می دونم که هیجان بچه و هویت جدیدت اونقدر برات اومد داشته که تو مثل من نشی

خدا کنه اینا رو هیچ وقت نخونی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۷
رضا آباد
۲۰
اسفند ۹۶
مسجودِ من 
محبوبِ من
جاسمینِ من
همه چیزِ من
ای کسی که همه ی لحظاتِ شب روزم را پر کردی، همیشه درگیر تو ام، همیشه، خدایا تو خودت شاهدی
دار و نادارِ قلبم 


هرچه دارم 
هرچه خدا به من داده
فدای یک لحظه نفس کشیدنِ تو
همه چیزم فدای سلامتی فرزندِ ماهت
و خودت


...
و دگر هیچ


خدایا تو حال و احوالم را می بینی، برام کافیه
خدایا منو پر کن از خودت
نگذار ببازم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۰۰
رضا آباد
۲۰
اسفند ۹۶

عاشق شدن، کار هر کسی نیست، باید بلد باشی

عشق ورزیدن هم همینطور

عاشق ماندن هم کار همه نیست

کلاً داستان عشق و عاشقی برای خودش حساب کتابی داره،

باید آموزش دیده باشی

باید بلدِ راه باشی

معیار داره

روش داره

حساب و کتاب داره

قانون داره

الکی و باری به هر جهت نیست


ما که نه بلد بودیم عاشق بشیم

نه معیارهای عشق و عاشقی رو می دونستیم

اساساً جنس مخالف برامون تابو شده بود

کسی بهمون یاد نداده بود چه جوری باید عشقمون رو کشف کنیم و چه جوری عشقمون رو حفظ کنیم

اصلاً نمی دونستیم عشق باید دو طرفه باشه

اینکه تو عاشق بشی کافی نیست باید طرف مقابلت هم نسبت به تو حس عاشقانه پیدا کنه، اونم نه به خاطر احساسی که تو نسبت به اون داری، یه احساس عمیق عاشقانه ای باید از درونش بجوشه


خلاصه هیچی نمی دونستیم و فکر کردیم که عاشق شدیم و روی همون فرضِ غلط همه کاری کردیم....

خیال کردیم عاشق شدیم و خیال کردیم عشق رو فهمیدیم و خیال کردیم گمشده مون رو پیدا کردیم و روی همین اساس غلط زندگیمون رو بنا کردیم و شد اونی که شد...

ولی خوشید همیشه پشت ابر نمی مونه و قلب تو بالاخره ساکنِ خودش رو پیدا می کنه

من هم مستثنی نبودم و قلبِ وامونده م گمشده ی خودش رو پیدا کرد

ولی من سالها بود که عشق رو غلط فهمیده بودم و فکر می کردم عشق همینیه که من احساسش می کنم

این بود که نتونستم از عشقم محافظت کنم، حتی نتونستم اونو به درستی درک کنم و عشقم رو با دست خودم نابودش کردم

وقتی به حقیقت کارم پی بردم و دریافتم که عشقم رو فدای چیزی کردم که ارزش نداشته واقعاً و دریافتم که عشق نباید فدای چیزی جز معشوق بشه

دیگه دیر شده بود...

برگشتم تا عشقم رو احیا کنم ولی منو از کاخ آرزوهام بیرون انداختند

عین جناب مالک

حالا سفر من شروع شده 

باید بیست سال منتظر بمانم

تا اینکه

یا مرگ مرا درباید

یا طعم وصال را بچشم

اگر مثل جناب مالک شانس بیاورم، عشقم را درک خواهم نمود

نگاهم به نگاهش گره خواهد خورد 

دستانش را خواهم گرفت

سلامش خواهم کرد

نگاهش خواهم کرد

نگاهم خواهد کرد

نگاهش خواهم کرد

نگاهش خواهم کرد

تا سپیده دمانِ رویای عاشقی

تا طلوع صبح امید و آرزوهایم

نگاهش خواهم کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۱۱
رضا آباد
۲۰
اسفند ۹۶

راستش هنوزم باورم نمی شه که تو اومدی و به وبلاگم سر زدی

ولی اگر واقعاً اومدی و منو خوندی مطمئناً خواستی منو رصد کنی که یهو کاری نکنم که بهت آسیب بزنه



اتفاقاً من هم می خوام بیشتر مواظب رفتارم باشم

سید مهدی شجاعی توی کتاب "سانتاماریا" میگه

"عاشق نباید حالش بد باشه عاشق باید پویا باشه، خمودی و افسردگی مال عاشق نیست، حالا چه عاشق به درد فراق مبتلی باشه یا نباشه"

 

می خوام با شرایط جدیدم کنار بیام

جناب مالک یادته؟

خدا رحمتش کنه فرج الله سلحشور چه کاراکتر جالبی از جناب مالک ساخته بود

یوسف را خرید

بعد یوسف را فروخت

بعد از اون برگشت و از فروختن یوسفش ابراز پشیمانی کرد، ولی دیگه دیر شده بود...

یوسف دیگه مال او نبود

جناب مالک رو از کاخ انداختند بیرون

اینجا بود که جناب مالک، مالکِ ندای درونی قلبش شد و بیست سال پشت در و دیوار کاخ آرزوهایش نشست و انتظار کشید...

تا اینکه یوسفش بازگشت و مالک، دوباره مالکِ یوسف شد،

یا نه

این یوسف بود که مالکِ جناب مالک شد

توی کامنت بعدی می گم داستان خودم رو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۷
رضا آباد
۱۹
اسفند ۹۶

الهی دورش بگردم

چقدر ماه و خوشگل شده

توی این عکس های آخریش تپل مپلی شده 

نکنه شیر خشک بهش می دی؟

آخه یه بار توی یه عکس دیدم داره شیشه می مکه، راستش اول یکم ناراحت شدم ولی بعدش با خودم گفتم دلیل نمی شه شیر خشک باشه 

خیلی آدم حسابیا به نوزادشون شیر خشک می دن و عین خیالشون هم نیست ولی ذهن و استعداد بچه با شیر مادر قوی می شه

می دونم که می دونی

 

حال نفس زندگیت چطوره؟

حال لبخند زندگیت چطوره؟

میدونی

این بچه ی ماه و دوست داشتنی بعد از تو برای من عزیز ترین و محبوب ترین کسیه که خدا بهم داده

هر وقت یه عکس جدید ازش می بینم حالم یه جوری خوب می شه که نمی تونم برات وصفش کنم


راستی چند تا عکس جدید از خودت پیدا کردم

نفس منی

صدای قلب منی

نفسِ رمیده از سینه ی داغ دارِ منی

ضربان قلب دردمندِ منی

دوستت دارم عشق جاویدانم

از طرف من لبخند زندگیت رو ببوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۱
رضا آباد
۱۹
اسفند ۹۶

هان؟

نظرتون چیه؟

حقیقت داره؟

در قسمت ششم سریال شهرزاد وقتی جون فرهاد در خطر بود و زیر دست و پای ماموران زندان لگدبارون می شد، یهو شهرزاد از خواب پرید

به نظرتون، اگر عشقی یه طرفه باشه و عاشقی از طرف معشوقش طرد بشه، باز هم اون ارتباط دلی و قلبی وجود داره؟

من تابستون امسال چندبار بدجور سردرد شدم که اصلاً دلیلش رو نفهمیدم

یه بار هم اواخر پاییز طوری سردرد شدم که مطمئن شدم حتماً طوموری غده ای چیزی توی سرم جا خوش کرده 
که دکتر گفت مال اعصابته و کله ت سالمه

بعضی اوقات هم الکی حالم خوبه

و بعضی وقتا نمی دونم چرا اوضاع روحی و درونیم به هم می ریزه


یعنی باور کنم که قلبم یه جا دیگه س؟

توی سینه ی یکی دیگه داره می زنه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۹
رضا آباد
۱۹
اسفند ۹۶

نمی دونم چرا فکر می کنی من احمقم

شاید آخرشبی خواب آلود بودی حواست نبوده داری چکار می کنی

اگه اینقدر از من متنفری که دوست نداری من پروفایلت رو چک کنم، نیازی نیست وانمود کنی گوشیت دست همسرته

من که گفتم که 

مزاحمت نمی شم، برات درد سر درست نمی کنم 

قسم می خورم

به جون بچه هام قسم می خورم آسیبی بهت نزنم  

از رفتارم باید فهمیده باشی من اهل آزار و اذیت نیستم

یادته عید پارسال چقدر عکس از اتاقت برام فرستادی؟....

من دوستت دارم 

ذهن و قلبم آکنده از عشق توئه

حالا تو باور نکن

تو منو از تماس گرفتن، پیام دادن ، ارتباط توی تلگرام ، و حتی هر نوع ارتباط غیر

 مستقیمی منع کردی

این وبلاگ اگر نباشه من دق می کنم

من نمی تونم تو رو از دست بدم

اینو بفهم

اوایل گفتم عشقم افلاطونیه، برادرانه س 

گفتی تو روحت با این عشقت، بیا همسرم باش آقایم باش

تمکین کردم عشقت شدم ولی خدا نخواست و دست سرنوشت به من سیلی زد و مجبور شدم برای اینکه دلی رو نشکنم پا روی خودم بگذارم، غافل از اونکه پا روی تو هم گذاشته بودم

برگشتم گفتم بیا خواهرم باش بهم توهین کردی و من رو از خودت روندی و طردم کردی 

دیوانه شدم کنترلم از دستم رفت و کارهایی کردم که نباید می کردم، البته پشیمانی سودی نداره

خدا می دونه چقدر برات درد سر درست کردم، تو که حرفی نمی زنی

دیگه دیدم کلنجار رفتم با عقل و منطق ثمری نداره، صدبرابر عاشقت شدم

چون نمی تونستم تحمل کنم از دستت داده ام

”خواهرم باش” یه ظاهرسازی بود برای اینکه از گناه فرار کنم

چرا منو اذیت می کنی

من هر کاری بکنم نمی تونم تو رو از قلبم بیرون کنم

نیازی نیست چیزی رو وانمود کنی که حقیقت نداره

کافیه به جای سنگدلی و توهین و تحقیر و و تهدید و تمسخر باهام مهربون باشی

من انسانم 

شدیدا روحیه عاطفی دارم

و شدیدا تو رو دوست دارم

چرا تو نمی تونی با اینهمه نکات مثبتی که من دارم، باهام تعامل کنی 

جوری که هم من به خواسته م برسم هم تو

ببین جاسمین خانم

عشق من به تو یه واقعیت جاودانه هست،

با حقیقت مبارزه نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۳:۲۷
رضا آباد
۱۸
اسفند ۹۶

سلام

عزیزتر از جانم

سلام

ای زن

ای مادر

ای عشقِ تمام

سلام 

عشقم

جاسمینم


امروز روز تو بود و من براش برنامه ها داشتم

ولی آخرین پیامت مرا به این واداشت که با دلی شکسته همه ی برنامه هایم را معلق کنم، برنامه هایی که ماهها براش زحمت کشیده بودم


حتی برای امروز برات آواز هم خوانده ام 

و همچنین کادوی امروزت، دوتا کتاب هستند:


22332

44334


و همچنین کادوی تولدت که قرار بود به دستت برسونم ولی نشد:


11122222334


نمی دونی برای کادوی تولدت چقدر زحمت کشیدم و چقدر حسرتش توی دلمه که نتونستم به دستت برسونم

اینا همه شون پیش من امانت می مونند تا یه روزی که بهت تحویل بدم


دومین روز زن و اولین روز مادر رو صمیمانه بهت تبریک می گم


یادش به خیر دوران عشق ورزی مون کوتاه بود ولی پربار بود، هم روز تولد تو، هم روز زن و هم روز مرد رو تجربه کردیم

فقط روز تولد من رو کم داشت

امسال کسی روز تولد منو یادش نبود...

و همچنین روز دانشجو

روزِ ...

بیخیال


برو زندگی کن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۳۷
رضا آباد
۱۸
اسفند ۹۶

شب آفریدی شمع آفریدم


خاک آفریدی جـــــام آفریدم


بیابان و کوهسار و راغ آفریدی


خیابان و گلزار و باغ آفریــدم


آنم که از سنگ، آیینه ســازم


آنم که از زهر، نوشینه سازم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۵
رضا آباد
۱۸
اسفند ۹۶

گفتم که،

مهمون دارم،

اونم چه مهمونی

کسی که همه ی زندگیم فدایی یه تار موهای پریشونشه

راستش اول که اینو دیدم، شک کردم:

 334

ولی بعدش عشقم یه کاری کرد که مطمئن شدم لایق شدم بهم سر بزنه،

خدایا شکرت

 

عشق آتشینم، جاسمین من، همه ی آرزویم، دار و ندار قلب و روحم،

حالا که بهم سر زدی خیلی کارم سخت میشه، چون باید حواسم رو جمع کنم کار غیر منطقی و جنون آمیزی ازم سر نزه یا کاری که تو رو به زحمت بیندازم،

ایمان دارم که این تو نبودی که به من سر زدی، خدا بود که به دلت انداخت بیایی اینجا و باعث آرامش من بشی

اشتباه نکن

من انتظار ندارم برات مهم باشم یا ارزشمند،

حتی نمی خوام مزاحم وقتت یا کارت یا زندگیت باشم

به گفته ی خودت که یه بار گفتی

"مزاحم نشو به هیچ طریقی"

آخه اونی که عاشقه منم نه تو

این مشکل منه نه تو

یادمه اولین شبی که باهم چت کردیم (و همون شب اولین تپش های عاشقانه ی قلبم آغازیدن گرفت)، تا خودِ صبح خواب بر من حرام شد

یادمه اوایل می گفتی "آقای فلانی همینکه شما رو حس کنم برام کافیه..."

الان این منم که نیاز دارم تو رو حس کنم ...

 

راستش روزی که آخرین پیامت رو خوندم

(که شاید واقعاً آخرین پیامت باشه و دیگه ارتباطی به وجود نیاد)

تو ادعا کردی من قصد دارم آبروی تو رو ببرم

خیلی خیلی خیلی دلم شکست، واقعاً دلم شکست

البته تو به عمد دلم رو نشکستی

شاید متوجه نبودی که چقدر ناحق و غیر منصفانه حرف می زنی

اون روز برای خوشحال کردن تو، کلّی هزینه کرده بودم  

بیشتر هزینه ی "فرصت و زمان" منظورمه

که برای جور کردنش واقعاً در مضیقه بودم و برام سخت بود، چند تا کار رو باید تعطیل می کردم

تو حداقل می تونستی سکوت کنی ولی به جاش تلخ ترین متنی که توی عمرم خوندم رو برام فرستادی...

 

البته خیلی وقته که تا من میام بهت نزدیک بشم تو با چاقوی کینه و نفرت و البته بی تفاوتی به روحم و جسمم زخم می زنی و ...

خلاصه اون روز دلم خیلی شکست،

 

گفتم "خدایا من اگه می خواستم آبروی کسی رو ببرم اینقدر خودت هوای منو نداشتی... خودت شاهد باش...که چه گفتم و چه شنیدم"

می دونی که، کافیه دل بشکنه

خدا دلِ شکسته رو خیلی دوست داره

خدایا شکرت

یادم میاد تا همین چند روز پیش به خودم می گفتم،

"فلانی این خیال خام و خنده دار رو از ذهنت بیرون کن که عشقت حتی برای لحظه ای بهت فکر کنه، اون الان اینقدر شور و شادی و هیجان زندگیش رو احاطه کرده که تو براش هیچی نیستی،..."

خدایا شکرت که حاجتم رو دادی

خدایا شکرت که نشونم دادی و به قلبم آرامش دادی

 

جاسمین جانم،

می دونم

می دونم که برات مهم نیستم و برام ارزشی قائل نیستی و منو مزاحم می دونی و عشقم رو باور نداری

ولی این رو بدون که من لحظه ای به عشقم خیانت نکردم

البته ذهنم و فکرم و به قول تو سرم غافل ماند و از قافله ی قلب و روحم جا ماند ولی هرگز دلم و قلبم از تو خالی نشد

من از حرام صرف نظر کردم، باورم نمی شد تو بلافاصله بخواهی حرف از فراموشی و نفرت بزنی

قبلاً می خواستم توی این صفحه حرفهای تلخی که ازت شنیدم رو بنویسم ولی چون چشمان قشنگت، این صفحه را یک بار به نظاره نشسته خجالت می کشم از تلخی ها بگویم،

هر چند خجالتِ من،

دیربازتر

و دیرپا تر

از این حرفهاست

خجالت می کشم از این همه تلخی که از من به تو رسید

خجالت می کشم از تو که اینقدر دل نازکت را شکستم و نفهمیدم

خجالت می کشم از حرفهایی که زدم و نباید می زدم

خجالت می کشم از نفمیدن ها و نفهمی هایم که عشق واقعی رو درک کردم و خودم با دست خودم اونو نابودش کردم

خجالت می کشم از خودم

خجالت می کشم از تو

رویی ندارم که در صورت نازنینت نگاه کنم

 

من راه رسیدن به تو را دریافته ام

خدا، تنها راهِ رسیدنِ به تو هست و این برای من کافیست

خدا هست که از درون من باخبر است و تنها اوست که می تواند کمکم کند، و من با خودم عهد بستم که تا زنده ام از خدا برای خودم هیچ نخواهم، هیچ؛

جز اینکه تو را از او طلب کنم

قرار گذاشتم از خدا بخواهم اگر یک روز از زندگیم باقی مانده، آن روز را با تو به پایان ببرم

از خدا بخواهم اگر زندگی با تو را برایم مقدر نکرده، مُردن برای تو را روزی ام کند،

یا زندگی ام را به پایت بریزم یا جانم را نثارت کنم

منتهی "خواستن" آدابی دارد

و من هنوز آماده ی طلبِ نیاز کردن از بی نیاز مطلق نیستم

 

جوینده، یابنده است

و من به این حقیقت باور دارم

 

لطفاً از من متنفر نباش و من را مزاحم به حساب نیار،

اگر متاسفانه کاری ازم سر زده که باعث زحمت تو شده، باور کن دست خودم نبوده...

بعضی وقتها "عقل و فکر" به کمتر به کمک آدما میان و باعث می شن اونا دست به کارهایی بزنند که هیچ آدم عاقلی انجام نمی ده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۷
رضا آباد
۱۷
اسفند ۹۶

باید حواسمو جمع کنم

آخه مهمون عزیز کرده دارم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۱۵
رضا آباد
۱۶
اسفند ۹۶

ملالی نیست

جز نبودن تو

دلم لک زده بیام تو این صفحه و با عشق تمام خودم راز دل بگم

چکنم با درد نبودنت جاسمین جانم

سپیده سر می زند

کافی است که خواب نباشم

باید بیدار بمانم تا سپیده دمان طلوع عشقم را ببینم

معصومه ی من

محبوبه ی جان

غزال دشت زندگانی ام

بی تو زندگی چه ناشکیباست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۷
رضا آباد
۱۵
اسفند ۹۶

تندیس عشق مربوط به تمدن املش در شمال ایران


قدیمى ترین تندیسى در جهان که عشق را به تصویر میکشد.


این تندیس برنزى متعلق به تمدن املش (شمال ایران) است که قدمت آن به هزاره اول قبل از میلاد باز میگردد


223



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۰۸
رضا آباد
۱۴
اسفند ۹۶


20


سلام همه چیزم

شبت به خیر دار و ندارم

خسته نباشی محبوبِ من


کجا بودی بیست ساعت؟

از دیشب تا عصرِ امروز نِت رو بیخیال شده بودی

من که نمی تونم ازت خبر بگیرم، هیچ راهی ندارم، مثل این زندونی های ابد و یک روزم

فقط می تونم حدس بزنم:

    * درگیر بچه بودی

    * مشکلی داشتی که من بی خبرم ازش

    * درگیر خونواده ت بودی

    * توی تدارک روز مادر بودی تا یه روزِ مادرِ به یادماندنی برای مامان رقم بزنی

    * الکی برای تنوع خواستی نیایی نت

    * .........


امروز بارها و بارها چک کردم و حرص خوردم، ترسیدم نکنه دیگه نیایی تلگرام

خدایا اگه دیگه نیاد من چه جوری اونو حسش کنم

آخه یه بار این بلا سرم اومده


نمی دونم چه جوری باید این بیست سالِ مونده ی عمرم رو سر کنم

بیست ساله دیگه؟ نیست؟

تموم میشه

مثل این بیست ساعت مثل نسیم میاد و میره

من که امروز تا 8 درگیرِ کار بودم، دلم پیش تو بود،

هر لحظه ش کنارم بودی، کنارت بودم

ولی اونقدر غرق کارم بودم که نفهمیدم چجوری گذشت


حالِ عجیبیه، باید تجربه ش کنی


شرایط منو که هیشکی نداره خانوم گلم:

    * عشقِ یکی هستی، اون وقت یکی دیگه عشقته

    * دلت پیش یکی گیره، یکی دیگه دلش رو داده به تو

    * یکی که سالها نوکریش رو کردی بزرگترین زخم ها رو به قلبت زده

    * دلدارِ تو فراموشت کرده،    

       ولی تو نباید خودت رو ببازی و محکم باشی تا بنای زندگیت فرو نریزه

    * دلداده ات رو فراموش کردی،   

       ولی نباید از حقیقت بویی ببره تا دلش نشکنه، تا بتونه زندگی کنه

    * ..............................

به نظرت، توی جدول مندلیف عنصری هست که تحمل این شرایط رو داشته باشه؟

می خوام سفارش بدم قلبم رو از اون جنس بسازند


30


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۷
رضا آباد
۱۴
اسفند ۹۶

محبوبه ام سلام

آهوی رمیده ام نیمروزت به خیر

از دیشب ساعت ده و نیم تا حالا به تلگرامت سر نزدی

امیدوارم سلامت و شاداب باشی

می دونم که تو حرفهای منو نمی خونی و اگه همه ی دنیا به وبلاگم سربزنند تو یکی به قول خودت کاری کار من نداری

اینا رو می دونم، چیزی که نمی دونم اینه که :

چرا؟

چطوری تو تونستی اون همه عشق رو نابود کنی؟

من آدم عاشق پیشه ای هستم و باید عشقم رو نثار یکی بکنم

من اگه عشق ورزی نکنم دیوونه میشم

از روزی که تو توی زندگیم پیدا شدی،  بهت معتاد شدم جوری که نمی تونم به غیر از تو به کسی فکر کنم

البته اینا همش حرف بیخوده

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

وقتی تو نباشی قاعدتا باید من عشقم رو نثار یکی دیگه بکنم

آدمای عاشق معمولا اینجوری اند

باید عاشق یکی باشند

ولی این اصل در مورد من صدق نمی کنه

حالا که تو نیستی و قراره نباشی من باید یه جایگزین برات پیدا کنم

چی بهتر از همین وبلاگ

اینجا پاتوق من و تو و عاشقانه هامون توی دوران قشنگ عاشقی مونه

حالا که خریدار عشقم نیستی این وبلاگ تنها یادگارته که برام مونده

عشقم رو توی صفحاتش ترجمه می کنم

و خوشم به اینکه قلبم از تو و و خاطراتت لبریزه


کاری از دستم برنمیاد

پروفایلت رو چک کنم،  کی اومدی کی رفتی

بیام اینجا به یاد تو عاشقانه هام رو نثارت کنم

دوباره:

پروفیلت رو چک کنم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۰۱
رضا آباد
۱۳
اسفند ۹۶


اوایل که محبوبه ی قلبم و آرام جانم گفت منو فراموش کرده، یه جورایی باورم نشد

با خودم کلنجار می رفتم که چنین و چنان

مثل یکی که عزیزش رو از دست می ده، ولی داغ نبودنش رو باور نداره؟

منم اینجوری شده بودم


اون روزا آهنگ هنوزم همونم (حامد همایون) شده بود نغمه ی غم انگیزِ قلبم:


یه قلب شکسته یه روح پریشون یه عاشق یه تنها یه بی کس یه مجنون

از اون مرد مغرور یه دیوونه مونده یه ویروونه بی تو از این خونه مونده

تو دنیامو بردی سپردی به ماتم ولی تو خیالم هنوزم باهاتم

هنوزم همونم یکم مبتلا تر هنوزم همونی یکم بی وفا تر

هنوزم همونم یکم مبتلا تر هنوزم همونی یکم بی وفا تر

یکم بی تفاوت یه عالم غریبه دل نیمه جونم هنوزم غریبه

یه وقتایی گیجم واست گل میارم میام پیش عکست تو گلدون میزارم

هواسم بهت نیست تو که نیستی پیشم تو یادم میای و پر از گریه میشم

تو از من بریدی من از تو بریدم خدا رو چه دیدی شاید خواب دیدم

که تو رفتی و رفتم از این زمونه چی به روزم اومد آخه کی میدونه

هنوزم همونم یکم مبتلا تر هنوزم همونی یکم بی وفا تر

یکم بی تفاوت یه عالم غریبه دل نیمه جونم هنوزم غریبه

هنوزم همونم یکم مبتلا تر هنوزم همونی یکم بی وفا تر

یکم بی تفاوت یه عالم غریبه دل نیمه جونم هنوزم غریبه

هنوزم همونم یکم مبتلا تر هنوزم همونی یکم بی وفا تر

یکم بی تفاوت یه عالم غریبه دل نیمه جونم هنوزم غریبه



ولی از روزی که باورم شد اون تونسته منو فراموش کنه و دیگه توی قلبش نازنینش اثری از من نیست، نغمه ی غم انگیزم عوض شد:



خندم میگیره حالمو میپرسی چندوقت یه باری
بس کن نامرد بی احساس مگه دلم داری
تو بکن برو نه نپرس حالم خوبه
آتیش زدی زندگیمو شدی آدم خوبه



بال و پرم بودی یه روز حالا دلت دست غریبه ها وله
افتادم از پا زندگی ندارم و این نفسای آخره
کاشکی بیای قول الکی باز بدی شاید یه شب خوابم بره
نه تو دلواپس نشو راحت برو آروم دلم جون میکنه


حتی اگه از این بی رحم ترم بشی

چی میشه باز بیای بال و پرم بشی

با اون دل سنگت یه روزی قول دادی
جون دوتاییمون نزاری تنها شیم
ببین شدم باز اونی که تو میخوای
چشمام به راهت بی خوابه تا بیای
منو زندونی کن بازم تو قلب بی رحمت
حتی دروغ باشه بگو منو میخوای

البته پاراگراف اولش یه جورایی زبان حال عشقمه و بیان کننده ی ظلم هایی که من در حقش روا داشتم


 

راستی،

شما نغمه ی غم انگیزتون چیه؟

اصلاً نغمه ی غم انگیز دارید مثل من؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۵۵
رضا آباد
۱۲
اسفند ۹۶

عشقت کیه؟ چرا عشقت اونه؟

عشقِ تو قاعدتاً اونیه که حاضری جونت رو به خاطرش بدی

البته دوست داشتن یه چیز دیگه س

مثلاً بچه ها والدینشون رو دوست دارند ولی پدرمادرها عاشق بچه هاشون هستند

پدر توی بستر بیماری افتاده و داره با مرگ دست و پنجه نرم می کنه، بچه ها براش دعا می کنند که خوب بشه

ولی اگر برعکس همین داستان اتفاق بیفته و پدری بالای سر فرزند بیمارش باشه، فقط دعا نمی کنه، حاضره جونش رو بده تا بچه ش از مرگ نجات پیدا کنه

به این میگن عشق


حالا برم سراغ سوال خودم و لااقل خودم جوابش رو بدم


·       عشقم پروردگارمه، حاضرم جونم رو واسه ش بدم

·       عشقم امام زمانمه (که ایمان دارم زنده س) و حاضرم جونم رو واسه ش بدم

·       عشقم محبوبه ی عزیزتر از جانمه، حاضرم جونم رو واسه ش بدم

·       عشقم بچه هام اند هر چهارتاشون، حاضرم جونم رو واسه شون بدم


شما عشقتون کیه و چرا عشقتون اونه؟

حالا نخواستید مثل من چراشو نگین

ولی حداقل یادتون نره عشقتون کیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۴۱
رضا آباد
۱۱
اسفند ۹۶


556


اگه اشتباه نکنم عشقم می خواد کیک نارنج و پرتقال درست کنه


ب


ث2


نوش جونش

یاد اون صبحانه ی املت دور همی به خیر 
چقدر زحمت کشیدم براش، نون محلی،... صفرتاصدش رو خودم به عشقِ عشقم انجام دادم

دو روز بعدش همه چی خراب شد روی سرم, عید مبعث بود فکر کنم

یعنی باورم نمی شد اینقدر راحت بتونه این همه عشق رو بیخیال بشه

بعضی اوقات فکر می کنم همه چی دروغ بوده

ولی خُب از اون عشق بی نظیر هیچی رو نمی تونم فراموش کنم، نمی دونم چه جوری ادعا کرد "من فراموشتون کردم تو هم فراموش کن، منو از سرت بیرون کن"

"سر" مگه چکاره هست توی عشق و عاشقی، همه چی توی دل اتفاق میوفته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۳۸
رضا آباد
۱۱
اسفند ۹۶

ای کاش همش خواب بود

خواب آشفته ای که تعبیر نداشت و من همین الان با نفس های بریده و جسمی بی جان از کابوس اون نجات پیدا می کردم

بی درنگ با تو تماس می گرفتم:

- جاسمین قشنگم خدا نصیبت نکنه نمی دونی چه خواب وحشتناکی دیدم، اگر بیدار نمی شدم شاید الان جونی توی بدنم نمانده بود

خواب دیدم تو باهام قطع رابطه کردی، جوری که هیچ بازگشتی نداشته باشه، درد مرموزی توی قفسه ی سینه م آزارم می داد، آخه باعثِ این جدایی خودم بودم و خودم رو به خاطر اشتباهم نمی بخشیدم

خواب دیدم همه ی زندگیم شده "نبودن تو" و من ماندم و تنهایی

چه تنهایی، دور و برم شلوغ بود زن داشتم بچه داشتم بچه های قد و نیم قد و بابا دوست و دوست داشتنی، ولی من تنها بودم

من بودم و خمودی و افسردگی و لحظه هام پر شده بود از تو، تویی که نمی دیدمت

نگاهم به هرچه می افتاد تو را می دیدم ولی تو نبودی

مثل مرده ای شده بودم که جان داشته باشه و نفس بکشه، هیچی برام آرزو نبود هیچ هدفی نداشتم، واقعاً مرده بودم

وای خیلی بد بود

جاستین قشنگم قول بده تنهام نزاری، من بلد نیستم بدون تو زندگی کنم، قول بده ...


و تو منو دلداری بدی و من آروم بشم


حاضرم کلِّ زندگیمو با برآورده شدنِ این آرزو تاخت بزنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۰۰
رضا آباد
۱۱
اسفند ۹۶


ای محبوبۀ ناز، که خوش می روی به ناز

علیرضا رو به نــاز تو هر لحظه صد نیاز



lab




همین امشب میزاری


۱۲ فروردین۹۶


  -          وقتی مَحرم شدیم، لبات رو باید شکری کنیا

  -          تو بزار برسیم، بقیه اش رو کارت نباشه

  -          دیونه م می کنی آخر شبی، می خوام یه کار کنم

  -          چیکار

  -          بزار تصمیم بگیرم درست، بعدا می گم

  -          عجب ادمی هستی، عه عه تو رو خدا نگاش کن

  -          چی رو نگاه کن؟

  -          تو بچه پرو رو

  -          چرا اخه، چی شد یهو

  -          بگو

  -          آهان میگم الان،

             می خواااااام
            
یه چیزایی رو نگه دارم فقط واسه خودت

  -          چی مثلا

  -          الان روم نمی شه بگم

  -          کوفت

  -          شاید بعدا یه جورایی گفتم

  -          بزار تو وبلاگ

  -          شاید گذاشتم آره فکر خوبیه

  -          شاید نه

               همین امشب میزاری


آدم رو مجبور می کنی چه کارهایی بکنه
خدا عقلت بده
من الان چی بگم برات اصلا روم نمی شه
بزار ببینم ، یه جوری نصفه نیمه راضیت کنم تا بعد


 *     هر روز یه شاخه گل خوشگل عین خودت تقدیمت می کنم

 *     هر شب موقع خواب کلِّ بدنت رو بوسه بارون می کنم

 *     هر روز صبح که میخوام ازت جدا شم

        دستت و صورت ماهت رو ببوسم

 *     روزی هزاربار بهت بگم دوسِت دارم

        اینقدر بگم که حسابش از دستم در بره

 *    روزی یه بار موهات رو شونه کنم

 *    هر روز بدنت رو بو کنم و بدنم عطر تو رو بگیره

 *    شب ها توی آغوش تو خوابم ببره

 *    بقیه شو دیگه روم نمی شه بگم


خدا عقلت بده الهی به قول خودت :

                        تو بزار برسیم، بقیه اش رو کارت نباشه


خیلی شیرین و خوردنی هستی، خدا کنه بهت برسم

یادش به خیر     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۳۲
رضا آباد
۰۹
اسفند ۹۶

111


و خداوند سر را آفرید تا روی گردن باشد نه در زندگی دیگران

البته خداوندی که سر را آفرید، دل را هم آفرید ،

دل، سر نیست که بچرخانی

وقتی دل از سینه ی یکی کوچ کنه و اسیر دیارِ یار بشه، دیگه نمیشه بهش بگی برگرد،

برنمیگرده

عمریست که در پایین انداختنِ سر و بستنِ چشم هایمان شاگردی کرده ایم، استادِ این بحریم

ولی قلب، داستان دیگریست

هرچند تو به عشق من اهانت می کنی و دلم را می شکنی، ولی قلب من گواهی می دهد که عشقم به تو، حقیقی و بی نظیر است

وقتی قلبی را می دزدی و دلی را به خودت وابسته می کنی و بعد رهایش می کنی، به این هم فکر کن که شاید این قلب راه خانه اش را گم کند و در کوی تو سرگردان شود

من جوان خام و هیجان زده ای نیستم، عشق را خوب می شناسم

سالها آن را تجربه کرده ام، عاشق بوده ام، عاشق کرده ام
ولی عشقی که از تو دیده ام بی نظیر یافتم
هرچند، رنجی هم که از تو دیدم بی نظیر بود و ماندگار

آری دخترجان،

سر را می توان چرخاند،

چشم را می توان بست

ولی دل را نه می توان چرخاند و نه می توان بست

قلب مثل روح عمل می کند، گاهی می رود و بر می گردد، یک بار هم برای همیشه می رود و دیگر بر نمی گردد

 

 

اگر نگران مزاحمت من هستی، باید بهت بگم،

حتی اگر از نبودنت بمیرم هم حاضر نیستم هیچ گونه ارتباطی با تو داشته باشم

نه پیغامی

نه پسغامی

نه ندایی

نه صدایی

نه زنگی

نه رنگی

نه کادوی تولد بچه ت

نه کیک تولد خودت

...

هیچ

دیگه اجازه نمی دم به عشقم توهین کنی

شاید من یه جایی یه زمانی تو را ببینم، ولی اجازه نخواهم داد تو نشانه ای از من بیابی

 

 

اینجا، این وبلاگ، خونه ی آبادِ منه،

توی این خونه حرف دلم رو می زنم،

صادقانه،

اینجا راحتم، آرومم...

رهگذرانی هستند، می آیند و می روند و حالِ نزارم را می بینند،

تنها نیستم

اون روزی که تو خودت را نفهمیدن زدی و وانمود کردی که عشق من را درک نمی کنی و من را مزاحم خواندی و به من تهمت زدی که من قصد دارم آبروی تو را ببرم، از همان روز دلم شکست و تصمیم گرفتم دیگر نگذارم کسی عشقم را لگدمال کند و به احساساتم توهین کند

 


محبوبه ی قلبم، پروانه ی باغ زندگی ام، جاسمین عزیزم،

ای کسی که مدام در فکر "سَر" هستی و "دل" رو سرسری می گیری و حواست به قلب خودت و بقیه نیست

برو و با "سر"ی که روی بدنت سنگینی می کنه خوش باش

و مواظب باش توی زندگی بقیه سرک نکشی

انگار دیروز بود که وارد زندگی من شدی و منو اسیر خودت کردی و خیلی زود منو رها کردی توی صحرای سردِ نبودنت و منو دعوت کردی به فراموشی و گفتی "منو از سرت بیرون کن"

مواظب باش دوباره خبط نکنی

خدا "سر" رو آفریده برای اینکه روی گردنت باشه نه توی زندگی بدبختی مثل من

از ما که گذشت

مواظب باش دیگه کسی رو اسیر خودت و خوبی هات نکن

شاید مثل من باشه،

زورش نرسه، بندهایی که اونو باهاش بستی رو پاره کنه

و آزاد بشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۶
رضا آباد
۰۶
اسفند ۹۶

امروز هوای شهر ما بارونیه، پرس و جو کردم، دیدم حال و هوای کوی یارم نیز بهاری شده، خدا کنه حال و هوای دلش هم بهاری باشه،

هرچند، زندگی من توی چرخش بی پایان فصل سرما گیر افتاده و فکر نکنم ازش بیرون بیاد

یار عزیزم، جاسمین جانم، محبوبه ی قلبم، آهوی رمیده ام، اون ور توی بهشتی که خدا برات دست و پا کرده جای منم خالی کن، از طرف من ...

ولش کن بیخیال


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۷
رضا آباد
۰۵
اسفند ۹۶


یک الگوریتم مبتنی بر اتوماتای یادگیر برای نگاشت در شبکه بر تراشه


الگوریتم رو تا حدی می دونم یعنی چه

واژه ی عربیِ "الخوارزمی" (ایرانِ قرن هشتم میلادی، مستعمره ی اعراب بوده) توی لاتین "algorithme" نوشته شده

و بعدش دوباره وارد زبان خودمون شده و تبدیل شده به "الگوریتم"

ولی الگوریتم، مبتنی بر اتوماتای یادگیر رو متوجه نمی شم یعنی چی،

اینکه حالا این الگوریتم به درد نگاشتن بر تراشه بخوره اونم در شبکه رو که اصلاً و ابدا نمی فهمم


ولی یه چیز رو می دونم


اونم اینه که "روز مهندس" مبارک


بر همه ی اونای که مهندس اند، یا مثل عشق من، فوق مهندس اند


یادمه سال گذشته که روز مهندس رو بهش تبریک گفتم، اشک شوق توی چشماش جمع شد و گفت "دیوونه، اشک آدم رو در میاری"


امسال، توی این صفحه با چشمانی پر از اشک و قلبی پر از درد و غروری شکسته، روز مهندس رو بهت تبریک می گم


روز مهندس مبارک، خانم مهندس


من پارسال اشک شوق رو نشوندم روی گونه های قشنگت، البته تو هم امسال جبران کردی، درسته که من همیشه مدیون تو ام ولی توی داستان اشک حسابمون صاف شد


به گمانم توی همون سالهایی که مهندسی می خوندی، بهت یاد داده باشند که چه جوری باید فراموش کنی کسی رو که مدام بهش می گفتی:

آرام جانم،

تنها کس و کارم

عشقم

آقایی لب می خوام

می خوام بیام تو آغوشت

همسرم

تاج سرم


چون ما که مهندسی نخوندیم بلد نیستیم تجربه عاشقی مون رو فراموش کنیم گفتم شاید...


 


برای من که هر روزم، روز توست و هر لحظه ام مال توست، دست خودم هم نیست


ولی خوب، امروزت هم مبارک خانمِ مهندس، جاسمین اسمارت

99


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۲۲
رضا آباد
۰۵
اسفند ۹۶

553344

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۸
رضا آباد
۰۵
اسفند ۹۶

جشن اسفندگان روز مهر ایرانی

روز مهر و مهرورزی به آفریننده و آفرینش

روز مهر و سپاس به زن، فخرِ زمین

روز مهر ایرانیان به ایرانیان

روز مهر ایرانیان به سرزمین ایران

روز مهر من به جاسمین عزیزم و دُردانه اش

فرخنده باد


اینکه بین 29 بهمن و 5 اسفند اختلاف هست به این خاطره که قبلاً شش ماه اول سال 30 روزه بوده و هرسال پس از پایان اسفند 5 روزِ مانده به عید متعلق به هیچ ماهی نبوده و معروف بوده به خمسه ی نوروز یا پنجه ی نوروز

با این حساب 5 اسفند واقعی می شه 29 بهمنِ الان

متن زیر جالبه سرچ کردم، بخونید:


فریدون جنیدی،‌ پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران درباره این اختلاف تقویمی می‌گوید:

خیام با دانش شگفت‌ و عظیم خود دریافت که 6 ماه ابتدای سال 31 روز است و امروز دانشمندان با بررسی آنچه خیام کشف کرده، مهر دوباره تائید بر آن زده‌اند. به واقع گاهشماری خیامی دقیق‌ترین گاهشماری جهان است.

وی در ادامه می‌گوید:

از سوی دیگر گاهشماری باستانی ایران که حدود 8 هزار سال قدمت دارد هم در نوع خود بی‌نظیر است و در زمان خود بهترین گاهشماری محسوب می‌شده‌است. اما آن گاهشماری 6 روز عقب‌تر از گاهشماری خیام است و به همین علت در تاریخ برخی جشن‌ها و رسوم کهن اختلافاتی وجود دارد

جنیدی پیشنهاد می‌کند که با احترام به گاهشماری خیامی و گاهشماری ایران باستان و اهمیت جشن اسفندگان (سپندارمذگان) بهتر است 6 روز 29 بهمن تا 5 اسفند را به عنوان هفته عشق و مهرورزی بنامیم.



البته فکر نکنم توی این مملکتِ سیاست زده که همه درگیر فسادهای مالی و اقتصادی و غیره و غیره هستند، کسی به فکر اینجور کارها باشه


برای من که فقط مهم اینه که روز زن رو به عشقم تبریک بگم و اون بیاد توی این وبلاگ و پیام تبریک منو بخونه....

که متاسفانه می دونم همچین اتفاقی نمی افته

جرأت هم نمی کنم برم توی تلگرام یا هر کوفت و زهر مار دیگه و بهش تبریک بگم

چون بلافاصله بلاک می شم

حالا چرا ؟

از خودش باید پرسید


2
5
43

678

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۰
رضا آباد
۰۴
اسفند ۹۶

last seen yesterday at 11:12

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۳۷
رضا آباد
۰۴
اسفند ۹۶

عشق یه جریان سیاله، بر همه ی زندگی عاشق اثر می زاره

انسان اگر عاشق بشه

همه چیز رو زیبا می بینه

حتی زشتی ها رو تبدیل می کنه به زیبایی

سختی ها براش آسون میشن

تحمل ناهنجاری ها براش آب خوردنه

نگاهش پر از مهر و شادیه


 


 

ولی خدا نکنه عشق توی قلب یکی بمیره

...دیگه هیچ چیز براش قشنگ نیست،

حتی ذوق بچه هاش رو نداره

چیزای دیگه که جای خود دارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۴۰
رضا آباد
۰۴
اسفند ۹۶

آخرین بازدید دیروز در 11:12

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۴۴
رضا آباد
۰۳
اسفند ۹۶
محبوبه ی قلبِ شکسته ام سلام و شبِ اسفندماهیت به خیر
داری به صد روزگی گل سرسبد باغ زندگیت نزدیک می شی
تصور می کنم براش تاحالا چندتا جشن گرفتی
خوش به حالتون که همو دارین
و خوش به حال من که شما رو دارم

امروز داشتم فکر می کردم که اگر خدا تو رو هیچ وقت به من بر نگردونه، 
چی میشه
البته من نباید در قید و بند این باشم که سرانجام چی می خواد بشه
هرجوری می خواد بشه بشه
من عشق خودم رو دارم، من تو رو توی سینه م دارم، (البته الان باید بگم شما رو) دیگه هیچی برام مهم نیست
قلب و احساسم یا باید بمیره یا عشق تو رو پرورش بده، 

اینجور بهت بگم:
اگر کسی بیاد جلوی من، و ادعا کنه زیباترین زیباروی عالمه و لطیف ترین نغمه ی عاشقانه رو برام ساز کنه و بی نظیر ترین عشق هستی رو نثارم کنه،...
من
عشقم رو براش
معنا نمی کنم

یادمه آخرین باری که برات حرف زدم، بهت گفتم "عشق یگانه پرسته و تو عشق اول هستی، عشق اول اونی که ظاهراً تو عشقش رو باور نداری (نمی دونم)"
احساس می کنم حرفم رو نفهمیدی و به جاش سعی کردی منو فراموش کنی (نمی دونم موفق شدی یا نه، اون دیگه به طاقتت بستگی داره من که نمی تونم عشقم رو فراموش کنم، شاید تو بتونی، یا شایدم....)

عشق یگانه پرسته عشقم
کافیه عاشق بشی
البته می دونم تو عشق منو باور نداری، حق داری البته، من هم هر عشقی رو باور نمی کنم شاید یکی خودش رو جلوی پام قربونی کنه تا باورش کنم ولی چه بسا، نفهممش و ایمانی به عشقش نداشته باشم

یادمه یه بار (اواخر اردیبهشت) که شدیداً عصبانی بودی به من گفتی:
"اگر دو روز ...ت باهات قهر کنه با یکی دیگه پرش می کنی، امروز با منی یه روز دیگه با یکی دیگه می پری"
نمی دونم می تونی درک کنی این حرفت چه زخمی به جگرم زده یا نه
تا زنده ام تلخی این حرفت، آزارم می ده 

اگه من جای بوعلی سینا بودم اینجور می گفتم:

کفر چو منی گزاف و آسان نَبُوَد
.
خوشنام تر از عشق من عشقی نَبُوَد
.
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
.
پس در همه دهر اصلاً عاشق نَبُوَد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۵
رضا آباد
۰۲
اسفند ۹۶

111

·    صبح ها چشمانم که باز می شوند نبودن تو را به سوگ می نشینند و وقتی از باز بودن خسته می شوند بسته می شوند تا ذهن و روانم با رویای بودنت و کابوس رفتنت سر کنند و دوباره این چشمانِ کمسو هستند که به دادِ ذهن و روانِ خسته ام می رسند و ....

·    وجود ناقابلم فدای تو، ای خانه زادِ هوش و حواسم
دل و جانم تقدیم تو، ای کس و کارم، هستی ام

·   با خودم گفته بودم عاشقانه هایی که من به پای محبوبم ریخته ام یه سند محکمه که هیچگاه منو از اون جدا نمی کنه ولی تو با یک فرض غلط همه چی رو دروغ انگاشتی و انکارم کردی

·    خیلی بهت نزدیکم، نزدیکتر از اونی که فکرش رو بکنی، خیلی ازم دوری دور تر از اونی که باورم بشه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۵
رضا آباد
۰۲
اسفند ۹۶


ق.ظ  last seen today at 04:22 


معلومه کجایی تو؟؟؟


من که فقط احوالت رو از لست سینات می گیرم، نگران می شم خوب

شیطونه می گه همین الان بلند شو بشین پشت فرمون؛ چند ساعته می رسم دیگه، بیام ببینم چه خبره!!!

مطمئناً بی دلیل نیست نیومدنت، اینقدر می خوام از حدس هایی که توی ذهنم داره موج می زنه، چند تاش رو بگم، ولی می گم شاید یه روزی اینا رو بخونی و خوشت نیاد

سکوت می کنم

زودتر بیا

دلم ترکید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۲۷
رضا آباد
۰۱
اسفند ۹۶
می آیی
شک ندارم
جوینده یابنده است و من جویای تو ام، تا زنده ام
فقط باید دیر نکنی،
دیر آمدن تو البته مفهوم و معنی خودش را دارد
تو می آیی، نمی دانم کِی ولی می آیی
وقتی تو بیایی و من نباشم یعنی تو دیر آمدی 
پس اگر من صبر پیشه کنم و طاقتم را از دست ندهم و خسته نشوم، 
تو را خواهم دید
نگاهت را خواهم دید
سلامت را خواهم شنید
بویت را استشمام خواهم کرد
.......
به امید آن روز
فقط باید خودم را جمع کنم
خمودی و پریشان حالی نه برای وابستگانم خوبه نه برای خودم نه برای هدفم
ای کاش خدا کمکم کنه
همون جوری که تا حالا کمکم کرده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۳۶
رضا آباد
۰۱
اسفند ۹۶

سلام هستی ام

سلام جاسمینم

محبوبه ی قلبم سلام

امان زندگی ام سلام

آهوی وحشی سرزمین دلم سلام

روزت به خیر

حالت چطوره؟

اونایی که باهات هستند و روزگارت رو رونق دادند چطورن؟

اونی که صدای خنده شو دوس داری سرود ملی کنی، اون چطوره؟

اونی که مَحرمِ جسمته چطوره؟

اونی که هر لحظه ش شده "تو"، اون چطوره؟ اونی که آسمون می بینه تو رو توش می بینه، چشمش به زمین می افته به یاد تو می افته چشماش رو می بنده شمایل تو رو مجسم می کنه، هر صدایی می شنوه انگاری چاووش داره اومدن تو رو براش خبر می ده... خبرش داری چطوره؟

...

خودت خوب باشی، آهنگساز سرود ملی سرزمین دل من هم خوب باشه، دیگه می خوام دنیا نباشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۱۱
رضا آباد
۳۰
بهمن ۹۶
جاسمین جانم سلام
حالت خوبه ان شاءالله
وقت کردی از خدا بپرس حال ما اینور توی جهنمِ نبودنِ تو چطوره
خواستی احوال ما رو بگیری فقط از خدا بگیر 
کسی از حالمان باخبر نیست
جز خدا
کسی چه می داند چه می کشیم از دست خودمان که چه آوردیم بر سر عشقمان و ...
دگر هیچ
تو که نمی دانی و نمی خوانی و اهمیتی ندارد برایت 
ولی هرچی نباشه یه روز من آرام جانت بودم 
روزی که تو افسرده بودی و تنها،
من انرژی بخش لحظاتت بودم
الان که پر از شور و انرژی و سرزندگی هستی و بعد از سالها خدا مراد دلت را داده، من حق ندارم ...
هیچ حقی ندارم
حتی حق ندارم پیام بدم بپرسم حالت چطوره بانو؟ فلان فیلمی رو دیدی؟ فلان غذایی رو خوردی؟ می دونی فدایی داری؟ می دونی یکی اینجا کیلومترها دور تر از تو لحظه ای از یادت خالی نیست؟ می دونی یه نفر توی این دنیا هست که نبودن تو همه چیز را براش مثل زهر هلاهل کرده؟...

اونی که تو رو داره، نمی دونه چی داره؛ و اونی که می دونه تو چی هستی، تو رو نداره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۸
رضا آباد
۳۰
بهمن ۹۶

gol

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۰۶
رضا آباد
۲۹
بهمن ۹۶

یادش به خیر پارسال توی همین روزها بهم گفتی فلانی هرچی می خوای بگی بهم، برام بنویس....

من هم روی کاغذ برات نوشتم آنچه حرف دلم بود و تولدت رو بهت تبریک گفتم

احساسم بهم میگه اون نوشته رو نگه داشتی ولی عقلم میگه هرچی از من داشتی رو نیست و نابود کردی

ولی من، نه به عقلم گوش می دم و نه به احساسم

من به قلبِ زخم خورده ام اعتماد می کنم و تا زنده ام به عشقم وفادار می مونم و بهت ثابت می کنم که حتی برای یک لحظه بهت خیانت نکردم 

البته اعتراف می کنم که ذهنم بهت خیانت کرد اون هم مدت کوتاهی، ولی قلبم هیچ وقت به تو خیانت نکرد




امشب می خوام تا صبح بیدار باشم و فکر کنم، به خودم، به تو

می خوام برنامه بریزم برای آینده

حقیقتش من دلواپس نتیجه و عاقبت کار نیستم، بیشتر می خوام خدا ازم راضی باشه و به اون چیزی عمل کنم که بعدش غصه نخورم و مثل الان حسرت گذشته نداشته باشم

امشب می خوام برنامه ریزی کنم

برای یک زندگی که همه ی لحظه هاش پُر شده از "تو "

امشب می خوام خودم رو آماده کنم

برای یک زندگی که مملو از انتظار باشه ولی ناامیدی بهش راه نداشته باشه

و همه چیز رو بسپارم به خدا

تنها محرم اسرارم و سنگ صبورم خداست و اگر بیشتر به خدا پرداخته بودم، اونی که ساکن قلب و روحم هست الان کنارم بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۵
رضا آباد
۲۹
بهمن ۹۶

هرچند چند روز دیر شده و من هنوز تولدت رو تبریک نگفتم

خوب الان تبریک می گم

تولدت مبارک عزیز دلم!!!!


می خواستم امشب بیام کوی یارم و فشفشه توی آسمون پرتاب کنم

چندماه بود برای امشب برنامه ریزی کرده بودم،

می خواستم به تعداد تابستانهایی که دیده ای بادکنک سبزبه آسمون هدیه کنم

می خواستم به تعداد بهارهایی که دیده ای کبوتر سفید توی آسمان شهرت پر بدم

خیلی برنامه ها داشتم

ولی ...

ولی وقتی با تلخکامی باورم شد که تو دیگه کارهای رمانتیک منو دوست نداری و یه جورایی از دیونه بازی های من عذاب می کشی، عمراً من دیگه از این کارا بکنم

یادش به خیر، چقدر ذوق من می کردی و بهم می گفتی  "شجاع دلِ من..."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۱۹
رضا آباد
۲۸
بهمن ۹۶

بیست و پنج دقیقه پیش به تلگرامت سر زدی

چند روز بود نمی دیدمت

"لست سین ری سنتلی" شده بودی

امشب 11:30 آنلاین بودی

حالم یکم بهتره امشب، دیدمت بالاخره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۵۵
رضا آباد
۲۸
بهمن ۹۶

هرگز نمی تونی احساس منو درک کنی

هیچ خبری ازت ندارم، هیچ

اگر لااقل همشهری بودم باهات می تونستم سراغی ازت بگیرم، یه جوری از احوالت باخبر بشم

از همه چیز محرومم کردی از فضای مجازی از فضای حقیقی از همه چیز،

هر راهی خواستم بهت نزدیک بشم دست و پام رو بستی اونم با بی رحمی و بی اعتنایی، شاید حواست نبود که چکار داری می کنی و این حرفی که می زنی چه بلایی می تونه سرِ طرفِ مقابلت بیاره

فقط خدا می دونه و بس

که چه می کشم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم

خدایا جاسمین من الان کجاست؟

چکار می کنه؟

حالش خوبه؟ بده؟ اونایی که بهشون وابسته هست، حالشون چطوره؟ 

الان شاده؟ غمگینه؟

ناخوشه یا خوبه حالش؟

نمی دونم


فقط گاهی که بیخود و بی جهت بی حوصله می شم یا الکی به هم می ریزم، با خودم می گم شاید الان عزیز دلم مشکلی داره که من ناخوش احوال شدم

و گاهی که حالم خوبه و نمی دونم چرا، با خودم می گم شاید دلیلش اینه که محبوبه ی قلبم اتفاق خوبی براش افتاده...

نمی دونم


"قلب" موجود عجیبیه،

درسته همه ی تالاپ و تلوپ هاش شبیه هم اند

ولی هر ضربانش یه چیزِ خاص رو داره می گه،

یه چیزی که مربوط می شه به حال و احوال عشقت

اونی که جا خوش کرده توی قلبت و قرار نیست بیرون بره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۳۱
رضا آباد
۲۸
بهمن ۹۶

جاسمین عزیزم سلام

امروز جواب سوالی رو گرفتم که مدتهاست ذهن و روحم رو به خودش مشغول کرده بود

داشتم نامه های فروغ فرخ زاد به همسرش رو نگاه می کردم توی اون چند سالی که پرویز شاپورِ کاریکاتوریست و فروغ فرخزادِ شاعر سر و همسر بودند چه عشقی به هم نثار می کردند، فروغ نامه هایش را با سلام پرویزِ من شروع می کرده و با خداحافظ فروغِ تو به پایان می برده

بعد از چند سال در آستانه ی سی سالگی یعنی چند سال بعد از جدایی از پرویز شاپور از پیوند سابقش به عنوان "ازدواج مضحک" یاد می کند

عشق اینجوریه، نه اینکه فروغ از عشقش فارغ شده باشد نه، حتی پرویز هم عاشق و شیداست ولی تبلور عشق فروغ، دیگه پرویز نیست

نمی دانم پرویز چگونه بوده، ولی به هرحال تن به جدایی داده 

مثل منِ احمق که خودم پا پیش گذاشتم و از تو جدا شدم و نفهمیدم که نه توان جدایی ندارم  و نه امکان بازگشت...

به گفته ی خودت اونجا که گفتی: 

"مرا در خودم کُشتی، هزار بار جان دادم و مُردم انگار که از اول نبوده ام"

بعدها که دیدم صدایی از قلبم نمی آید و آسمان دلم تاریک شده تازه فهمیدم که ابتدا خودم را کشته بودم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۲۶
رضا آباد
۲۸
بهمن ۹۶

جاسمین عزیزم سلام

من که خبری ازت ندارم، فقط می تونم از خدا بخوام سلامتی و سربلندی نصیبت کنه (نصیب خودت و اونی که حسرت دیدنش روی دلم مونده)

چند روز پیش یکی از دانش آموزان روز ولنتاین رو بهم تبریک گفت!! به عنوان بهترین معلمش 

البته من بهش گفتم جایی که فلانی هست (یعنی توی نامهربونم) مطمئناً بهترین معلمت، من نیستم

نمی دونم چرا آدمها گوهر شناس نیستند، واقعاً بهترین رو توی چی می بینند؟

یا شاید هم چشم منه که همه ی زیبایی ها رو  فقط توی تو می بینه، هرچند فقط چشمم نیست، گوش وامونده م صداهایی رو می شنوه که اسم تو رو زمزمه می کنند

هرکی، هر جا، هرچی، می گه ناخودآگاه یه جوری به تو ربط پیدا می کنه

من نمی دونم اون دو ماه چقدر می تونه برام خاطره داشته باشه که هیچ وقت وجود تو، توی زندگی من نباید تمومی داشته باشه

خوش به حال این دانش آموزم که تونست روز ولنتاین رو به اونی که دوست داشت تبریک بگه،

کم تا حالا حسرت خورده بودم اینم باشه یکی دیگه ش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۱۲
رضا آباد
۲۷
بهمن ۹۶

دلتنگ خودمم

دلم برای اون روزهام تنگ شده

روزهایی که طعم زندگی را می چشیدم

روزهایی که آرزو داشتم

غم و شادی داشتم

برای خودم برنامه داشتم

هدف داشتم

شور و انرژی داشتم

مسرور بودم از اینکه خانواده ای دارم ، فرزندانی دارم

خلاصه داشتم زندگی می کردم ،

داد می زدم می خندیدم گریه می کردم می ایستادم می دویدم تکاپو داشتم

حالا نیستی دستپخت خودت را ببینی،

ببینی چه بر سرم آمده،

یه موجود خنثی نه هدفی نه آرزویی نه انرژی برای رسیدن به جایی نه حرفی نه صدایی،

از روزی که وانمود کردی عاشقانه های منو نمی فهمی و برداشتت اینه که قصدم بردن آبروی تو و مزاحمت برای توست دیگه چشمی هم برام نمونده که اشکی بخواد بریزه

خیلی جالب بود برام منو از حراست فرمانداری ترسوندی، تو که با من راجع به دادگاه خانواده و حضانت فرزندان یکی به دو می کردی حالا می خوای با چه چیزایی منو تهدید کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۹
رضا آباد
۲۷
بهمن ۹۶

1

به گمانم این شعر مال سهراب باشه

یادمه یه بار از بس التماست کردم که منو ببخشی و برگردی تو در جوابش این عکس رو گذاشتی توی پروفایلت

و من چقدر سوختم، که تفاوت چیزی که در خیال و قلب منه تا اون چیزی که تو از من ساختی کجا تا به کجاست

فقط همین قدر بهت بگم توی تمام لحظاتی که خدا به من هدیه می کنه، طعمِ تلخِ نبودن تو وجود داره

لحظه های خوبی وجود دارند که اوقات آدم رو شیرین می کنند ... ولی نبودن تو و بدنامی من در ذهن تو همراه همیشگی منه که همه چیز باهاش تلخ و غیر قابل تحمله

دیگه قبولی توی دانشگاه یا هر پیشرفت مادی و معنوی دیگری برات قشنگ نیست

دیگه خنده های پسرت و زیبایی های دخترت برات جذاب و هیجان انگیز نیستند

دیگه هیچ چیز برات زیبا نیستند

زخمی در قلب من وجود داره که همیشه اونو حس می کنم و دردِ خسته کننده ش ظاهراً قراره بنیان منو از جا بکنه...

و تو چقدر بی رحمی و سنگین دلی که اون حرف های ناشایست رو توی اون پیامهات به من زدی

تهمت توهین تهدید تمسخر....

حرفی نبوده که نزده باشی

ولی اینها هیچ کدوم  کام من رو تلخ نکردند، حتی سنگ دلی تو تنوانست منو بشکنه، چیزی که منو شکست اون چهره ای بود که تو از من برای خودت ساختی، بدنامی عاشق در مقابل معشوقش از مرگ دردناک تر و غم انگیز تره، مثل خوره همه ی وجودت را ذوب می کنه و تو کاری از دستت بر نمی آید


من تو را نیازردم، این روزگار و دست سرنوشت بود که من را کُشت و تو را آزرده خاطر کرد


تو دور ترین خاطره در شبهایم نیستی تو زخمی هستی بر سینه ی داغ دارم که هر آن و هر لحظه تو را حس می کنم و تو کجا می فهمی "هر آن و هر لحظه" یعنی چه


من نخواستم که تو کوچ کنی، به خیال خام خودم داشتم به تو کمک می کردم، گفتم پا روی خودم می گذارم ولی به محبوبه ی قلبم خیانت نمی کنم ولی بی خبر بودم از این که "من" یعنی "تو"، و اگر پا روی خودم بگذارم، انگار پا روی تو گذاشته ام


به خیال خام خودت رفته ای از قلبم ولی آنچه حقیقت دارد اینست که من را از قلب خودت بیرون کردی، همین. ای بی نوای عشق! تو کجا دستت به قلب من می رسد

باورم نمی شد که تو بخواهی بروی که به بازگشتنت بیندیشم... رفتن تو تنها من را مات کرد و مبهوت و من در بستر زمان در یک لحظه گیر افتاده ام و آن لحظه همانی بود که تو گفتی:
"من فراموشت کرده ام و تو هم همه چیز را فراموش کن"

تو اگر عاشق باشی در عشقت می سوزی، عشق آفریده خواهد شد و عاشق را خواهد سوزاند و اگر عاشق نباشی .... سوختنی در کار نیست


برو

برو تا پیدا کنی دلی که بهر دلت تبدار است، ولی مطمئن باش کسی همچو من نخواهی یافت که برای تب کردنت بمیرد

شبی مجنون به لیلی گفت ای محبوب بی همتا

تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد


من هم قبول دارم، "عشق زیباست" و "حرمت دارد"

ولی خودمانیم واقعا تو فکر می کنی حرمت عشق را نگه داشتی؟

اساساً تو آیا زیبایی عشق را می فهمی؟ واقعا فکر می کنی عشق همانی است که تو فهمیده ای و چشیده ای؟


ولی من هیچ وقت باورم نمی شود که تو از من بریده باشی چیزی درونم فریاد می زند که قلب تو هنوز با من است فقط تو از قلب خودت غافل مانده ای، نوعاً آدمهای سنگدل اینجوری اند، حتی نسبت به قلب خودشون هم بی تفاوت می شوند

و کلام آخر:


اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم


گر چه می گفت که زارت بکشم، می دیدم

که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود


جاسمین عزیزم، محبوبه ی قلبم، حتی اگر بخواهم تو را از قلب بی جانِ خودم بیرون کنم، 

نمی توانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۹
رضا آباد
۲۵
بهمن ۹۶

مدام وسوسه می شوم که نکند هر از گاهی یادم کنی و اینکه من لحظه ای از فکر تو فارغ نمی شوم باعث بشود که تو هم درگیر من شوی، شاید عشق و معجزه ی عشق حقیقت داشته باشد...


دوباره به خودم می آیم و به حماقتی که کرده ام می خندم

تو الان آنقدر درگیر خودت و اون امانتی که خدا بهت داده هستی که من جایی توی ذهن و زندگیت ندارم
قلب نازنینت را که مدتهاست خدا از من گرفته، شاید ...
شاید خدا نخواهد تو دیگر مال من باشی
ولی چرا مهر تو از دل من نمیگیرد؟!
هان؟
چرا؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۶
رضا آباد
۲۵
بهمن ۹۶

طبق یک افسانه مشهور در سده سوم میلادی، در روم باستان در دوران فرمانروایی کلودیوس دوم کشیشی به نام والنتین می‌زیسته‌است. کلودیوس عقیده داشت مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. از این رو ازدواج را برای مردان جوان امپراتوری روم قدغن می‌کند. والنتین معتقد بود که این حکم ناعادلانه است؛ لذا مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. هنگامی که کلودیوس این امر را دریافت، والنتین را به مرگ محکوم کرد


همه ی سنت ها و همه ی فرهنگ ها یه روز شبیه روز ولنتاین دارند و بعضی از کشورها مثل ایران و مالزی و پاکستان و عربستان با بزرگداشت روز 14 فوریه مخالفند و ترجیح میدن از این فرهنگ غربی استفاده نکنند

در ایران باستان روز پنجم اسفند (اسفندروز از اسفندماه) جشن اسفندگان از آیین های ملی و مذهبی بوده و روز زن و زمین نام گذاری شده است

"زن و زمین" از دیرباز دو ناموس مردان ایرانی بوده که برای آن جنگیده و پایداری کرده اند




من،،،،،، اما حق ندارم از کسی که ساکن قلب و ذهنم هست سراغی بگیرم

امروز بارها و بارها به تلگرامش سرزدم و چندبار تصمیم گرفتم برای او پیام تبریک بفرستم، ولی از فشردن کلید Send منصرف شدم، چون او ادعا کرده که من مزاحم هستم و چه و چه و چه

پنج روز دیگه تولدشه و من حق ندارم تولدش رو بهش تبریک بگم 

چند ماه هست که یه کادوی تولد خیلی زیبا براش تهیه کردم ولی حق ندارم بروم تقدیمش کنم

ده روز دیگه در اسفندروز جشن زن و زمین حق ندارم حتی بهش پیام بدم و بزرگداشت مقام زن رو بهش تبریک و شادباش بگم

عشق من و ساکن ابدی قلب من و تمام روح و جسم من آنچنان با من غریبه شده که انگار نه انگار یه روزی من "آرام جان" او بودم

او فراموش کردن را بلد بود و من را فراموش کرد، نمی دانم شاید قبلا فراموش کردن را تمرین کرده بود که اینقدر سریع و خشن همه چیز را خراب کرد و رفت و من را تنها گذاشت

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۳۶
رضا آباد
۲۴
بهمن ۹۶

الان ده ساعته که به تلگرامت سر نزدی و من ده ها بار تو رو چک کردم...
عین دیروز

عین فردا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۵۷
رضا آباد
۲۴
بهمن ۹۶

باید از کسانی که یک بار

همه ی زندگی اشان را از دست داده اند

ترسید ؛

آنها راه از دست دادن و زنده ماندن را خوب بلدند ؛

آنها به راحتی با از دست دادن هر چیز و هر کس کنار می آیند !

و راحت به زندگی اشان ادامه می دهند !!

 

اما

 

امان از کسی که از دست دادن

و کنار آمدن را بلد نباشد ؛

آنگاه زندگی اش سراسر اندوه خواهد بود،

اندوهی که شاید پایانی ندارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۲
رضا آباد
۲۲
بهمن ۹۶
یا توی اینترنت و شبکه یه چیزی در مورد تو سرچ کنم،
یا به پروفایلت سر بزنم،
یا توی این وبلاگ در مورد تو بنویسم ،
یا بهت فکر کنم،
یا توی تنهاییم باهات حرف بزنم،
یا با تنها سنگ صبورم از دردِ نبودن تو رازِ دل بگویم
یا ...
...
... 
باید یه جوری مشغولت باشم دیگه
غیر از این باشه شبم روز نمی شه، روزم شب نمی شه
"افسردگی"
حضرات پزشکان میگن یه بیماریه
من فکر می کنم افسردگی بیماری نیست، مرگِ بی سر و صداست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۵۱
رضا آباد
۲۲
بهمن ۹۶

یک سال پیش این اولین گفتگوی عاشقانه من و عشق جاویدانم بود یادش به خیر، شرم و حیا باعث می شد جملات عاشقانه رد و بدل نشه ولی سراسر عشق بود و شیدایی؛عشقم از دستم رمید و رفت و من به گرد راه اون هم نمی رسم



[۲۳:۵۵]

امیررضا:

ایران من

ای عشق تو

خو کرده با جان و تنم

مال منی ، ای پر گوهر

خاک دلیران

کشورم

کی گفته هرجا که بری هوا همین رنگو داره

هوای ایران منو کجای این دنیا داره

هرکی بخواد حرمتتو ای نازنینم بشنکه

باید بدونه دست ما ریشه ی اونو می کنه

 جونم فدای  نام تو

ایران من ایران من

خونم نثار راه تو

ایران من ایران من

 کی گفته هر جا که بری هوا همین رنگو داره

 {ای ایران ای مرز پر گوهر

ای خاک از سر چشمه ی هنر}

 تیر و کمون آرش رو یه بار دیگه بر میدارم

نشونه ی مرز تورو اونور خاور می ذارم

 رو رخش رستم می شینم

به جنگ اهریمن می رم

مثل سیاوش واسه تو

به قلب آتیش می زنم

 هرکی بخواد حرمتتو ای نازنینم بشنکه

باید بدونه دست ما ریشه ی اونو می کــــــــنه

 کی گفته هر جا که بری هوا همین رنگو داره

هوای ایران منو  کجای این دنیـــــــــا داره

جاسمین

عجب🤔🤔🤔
نت ام ضعیفه ببخشید

امیررضا

سلام ای سرخ ای رنگ شهادت

سپید آیین سبزستان غیرت

سلام ای آسمان عشق و ایمان

سلام ای سرزمین فارس ایران

دوباره آرشی دیگر عیان کن

بتازان رخش را در بیشه هایت

بزایان رستمی از ریشه هایت

سلام ای دشت های باز و روشن

سلام ای چشمسار عطر گلشن

سلام ای کوه های سخت و سرکش

سلام ای آبی دریای میخش

بتابان شمس عشق مولوی را

نامه های مثنوی را

شکوفا شکوفا شکوه شرقیم را

مداوا کن غم بی دردیم را

سکوتم را به فریادی بدل کن

تمام حرفهایم را غزل کن

به مردانت بگو از نسل نورم بگو آزادگان از بند دور

بگو از سوزها و سازهایت فدای مستی آوازهایت

بگو اهریمنان با تو چه کردند بگو خون در دل صد کردند

بیدار باش و هوشیار باش ای سرزمین رستگار آیین تو آزادگی رستن زبند بندگی

پاینده باشی ای وطن ایران من ایران من

می سوزد آوازم بزن آهنگ دیگر گونه من

بشکن قفس را پر بزن جان ها فدایت ای وطن

تا قله ها پرواز کن راهی به فردا باز کن

بالا بلند استوار آتشفشان اشتیاق

نفرین به بدخواهان تو لعنت به دژخیمان تو

چشم بد از تو دور باد اهریمن تو گور باد

پاینده باشی ای وطن ایران من ایران من

پاینده باشی ای وطن

ایران من ایران من

جاسمین:

 [ Sticker ]

امیررضا

سلام
مزاحمتون نمی شم
اولیش مال حامد حاکنه
دومیش هژیر مهرافروز

جاسمین

مراحمین

جاسمین

😡😡😡

امیررضا

لطف شماست

امیررضا

اخمه چی بود؟

جاسمین

همینجوری

امیررضا

اونم از لطف شماست

جاسمین

ببخشید

امیررضا

خدا بخشیده

امیررضا

من ولی نمی بخشم

جاسمین

من هم همینجورم

امیررضا

ببخشید عجب به خاطر چی بود؟

الان دیدم

جاسمین

به خاطر اینکه همه امسال ...

امیررضا

حامد هاکان یا راهپیمایی؟

امیررضا

البته راهپیمایی درسته؟

جاسمین

گیر دادن بچه ها که بریم راهپیمایی

امیررضا

ببخشید فضولم

بچه ها یعنی کیا؟

دانش آموزا؟

جاسمین

بله دانش اموزا

امیررضا

آخه بچه های شاهد فردا باهام قرار گذاشتن

جاسمین

شاهد ؟

امیررضا

شاید به خاطر ترامپ باشه

جاسمین

نه دوازدهمی ها

جاسمین

واقعا ؟؟؟

امیررضا

دوازدهمی ها؟

جاسمین

بله

امیررضا

خیلی بیش فعالن

جاسمین

چندتایی شون اینجورین من بخاطر زهراجون میرم

امیررضا

زهراجون؟

جاسمین

آره خانم رستگار

امیررضا

ترامپ حتی ورود دانشمندا و حتی کسایی مثل گوگوش رو ممنوع کرده

امیررضا

خبر اخبار دارین؟

جاسمین

بله تقریبا

جاسمین

تقریبا که نه یعنی خیلی ناچیز

امیررضا

گوگوش انگلیس بوده دیگه نتونسته برگرده

خیلی دانشمندا و تاجرا و اساتید دانشگاه ها برنامه هاشون به هم ریخته

جاسمین

کار خوبیه

امیررضا

اگه جمله تون سوالیه،  نه کار خوبی نیست

اگه خبریه، چرا کار خوبیه؟

امیررضا

گوگوش بیچاره

جاسمین

گوگوش نبود به امام زمان توهین کرده بود؟؟؟!

امیررضا

شوخی می کنم

ما به گوگوش چه کار

امیررضا

فکر نکنم  یادم نمیاد اظهار نظر مذهبی کرده باشه

جاسمین

جدید بود خبرش😂😂😂

امیررضا

اکبر گنجی و مهاجرانی بودن

ولی مهاجرانی تکذیب کرده بود

جاسمین

چی بگم

جاسمین

راستی شما از یازدهمی ها راضی هستین؟

امیررضا

راجع به گوگوش واقعا شوخی کردم

البته اونها هم ایرانی اند

ولی شوکه شدن مردم بیشتر به خاطر میلیونها نخبه ی ایرانیه که دچار مشکل شدند

امیررضا

من پر حرفم

ببخشید

جاسمین

خواهش میکنم

جاسمین

مثل اینکه قاضی رد کرده

امیررضا

البته ترامپ کوتاه میاد ولی حکم قاضی رو قراره وتو کنه

جاسمین

فعلا کارهای دختر ترامپ هم تحریم کردن

امیررضا

یعنی چی؟

جاسمین

طراح لباس هست فکر کنم

جاسمین

نمیدونم من از سیاست سر در نمیارم😊😊😊

امیررضا

اجازه بدین من یه نقد سیاسی بکنم

طول نمی کشه

جاسمین

بفرمایید

جاسمین

چرا شما جواب سوالات من رو نمیدین

امیررضا

کدوم سوال؟

جاسمین

 [In reply to جاسمین]

این

جاسمین

[In reply to جاسمین]

این

امیررضا

[In reply to جاسمین]

به خدا ندیدم

جاسمین

اشکال نداره

امیررضا

[In reply to جاسمین]

گفتم که کلی راجع به ترامپ حرف زدم

جاسمین

اخه من م چه ربطی به ترامپ داره

امیررضا

توی همه ی کشورای دنیا دارن بر علیه نژادپرستی ترامپ تظاهرات میکنن

اونا تضاهرات رو از ما یاد گرفتن

نژاد پرستی ترامپ در حد نژادپرستی هیتلر خطرناکه

اصالتا خودش آلمانیه

هیتلر راه افتاد تا همه ی نژادهای دنیا رو به جز نژاد ژرمن نابود کنه

50 میلیون کشته شدند

توی ایران چند میلیون نفر از پدرمادرای من و شما بی گناه کشته شدند

9 میلیون توی جنگ اول و سه چهار میلیون توی جنک دوم جهانی فقط از ایران که وارد جنگ هم نشد

همه از جنگ جهانی دوازدهم می ترسند

160 هزار بمب اتمی کلیدش دست ترامپه

منشاء جنگ نژاد پرستیه

حالا به  ربط داره یا نداره؟

امیررضا

منظورتون رو درست فهمیدم؟

جاسمین

آقای دوستی

امیررضا

بفرمایید

جاسمین

الان شما مرکز تشریف دارید؟

امیررضا

آری

جاسمین

پس من بد برداشت کردم

امیررضا

چیو بد برداشت کردید؟

جاسمین

فکر کردم گفتین اینجاین

امیررضا

نطق سیاسیم خوب بود؟

جاسمین

[In reply to امیررضا]

نه سوال پرسیده بودین من اشتباه برداشت کردم

جاسمین

[In reply to امیررضا]

نمیدونم والا

امیررضا

سوال من استفهام انکاری بود

امیررضا

چی ؟؟؟؟؟؟؟؟

نمی دونید؟

واقعا شما سیاسی فکر نمی کنید

فکر کنم سیاست براتون جذابیت هم نداشته باشه

درسته؟

جاسمین

نه اصلا

جاسمین

دنبالش نیستم چون اعصابم رو خرد میکنه

امیررضا

خوب پس

می تونیم در موردش صحبت نکنیم

امیررضا

درک سیاست و اعتقادات سیاسی مذهبی مثل درک همه ی مفاهیم عالم لذت بخشه

جاسمین

شاید شما درست میگید

جاسمین

اصلاح طلب یا اصول گرا؟

امیررضا

ای کاش شما با نظرات من آشنا بودید

امیررضا

اصلاح طلبی و اصولگرایی  رو من قورت دادم

جاسمین

خب هر کسی یه جور فکر میکنه

جاسمین

[In reply to امیررضا]

چه جالب

امیررضا

نظرات من مال خودم نیست مال منطق ریاضی منه

امیررضا

می دونید کدومش خطرناک تره؟

جاسمین

فرااااار

جاسمین

ریاضی

امیررضا

خسته شدید

جاسمین

نه به خاطر ریاضی گفتم

جاسمین

و سوال بچه ها که از شما پرسیده بودن ریاضی به چه دردی میخوره

امیررضا

من چی گفته بودم؟

جاسمین

گفته بودین این سوال رو فرد بی سوادی گفته

جاسمین

مثال ماشین لباسشویی

امیررضا

بچه ها همه ش رو نگفتند

اولی گفت شما کاربرد لگاریتم رو تو زندگی تون حس کردید؟

من جواب دادم مثل اینه که به یه راننده بگن تو وجود گیربکس رو توی رانندگی حس کری

قاعدتا جواب می ده من پدال میشناسم و فرمون

پس آدمای بی سواد که سواد خودرویی ندارند نتیجه می گیرند که گیربکس کاربردی توی رانندگی نداره و مثل پت و مت باز می کنن میندازنش بیرون و انتظار دارند استارت که زدند ماشین روشن بشه

امیررضا

واقعا بد جواب دادم؟

امیررضا

راست بگید

برام مهمه

جاسمین

چی بگم

جاسمین

[ Photo ]

جاسمین

😊😊😊

امیررضا

واااای

چی بگید؟

چی بگم یعنی چی؟

من شما رو نمی فهمم

جاسمین

خوبه یا بد که نمیفهمین؟

امیررضا

اصراری ندارم

ولی آدم گیج میشه

امیررضا

عصبی میشه

جاسمین

ببخشید ناراحت تون کردم

امیررضا

من 15 ساله فکر می کنم بهترین جوابای دنیا رو به دانش آموزام می دم

امیررضا

تا حالا کسی منو نقد نکرده بفهمم کارم درسته یا نه

امیررضا

ولی از اون دسته کسایی ام که فقط توی کلاس درس خودشونو نمی دن

امیررضا

گفتم که نمی بخشم

جاسمین

خب من شناختی نسبت بهتون ندارم که بتونم نظر بدم راجب شما،

جاسمین

اقای دوستی

امیررضا

بفرمایید

جاسمین

[In reply to امیررضا]

یعنی چی

جاسمین

دوست دارین تائید بشین؟

امیررضا

[In reply to جاسمین]

یه شوخی بی مزه بود

جاسمین

واقعا شوخی بود

امیررضا

[In reply to جاسمین]

دوست دارم بدونم اگه حرفهام شاگردانم رو قانع نمی کنه لااقل جواب ندم

امیررضا

ماشین لباس شویی چی بود؟

لطفا بگید

جاسمین

شما باید از خودشون بپرسین ک قانع شدن یا نه

جاسمین

[In reply to امیررضا]

گفت مثال ماشین لباس شویی رو زدن

امیررضا

همین؟

جاسمین

مهمه؟

امیررضا

ببینید می خوام ببینم اونا چی از حرف من فهمیدند خواهش می کنم

جاسمین

گفتن خجالت کشیدیم که پرسیدیم چون گفتن بی سواد

جاسمین

قانع شده بودن

ولی

کلا

دانش اموزان

میخوان با صحبت کردن وقت کلاس رو بگیرن

دیگه جواب واسشون مهم نیست

امیررضا

الان مثال گیربکس چطور بود؟

جاسمین

عالی👌👌👌

امیررضا

شما نمی دونید ما چه زجری می کشیم

وقتی دانش آموز به اون چیزی که می خونه ایمان نداره

که چیزای بی فایده داره می خونه

جاسمین

یازدهمی هاکه توضرب و تقسیم موندن

امیررضا

نگید عالی فکر می کنم دارید الکی تایید می کنید

امیررضا

یازدهمی ها بچه اند

جاسمین

[In reply to امیررضا]

کلا دانش اموزان برای همه درس ها همین نظر رو دارن

جاسمین

[In reply to امیررضا]

خب بسیار خوب

جاسمین

[In reply to امیررضا]

بچه بی ادب ...

امیررضا

نه کسی نمی گه اینترنت به درد نمی خوره

جاسمین

باور کنید میگن

امیررضا

[In reply to جاسمین]

متوجه نشدم

من خیلی گیر می دم عصبانی نشید

جاسمین

میگین عالی نگو میگم باشه پس بسیار خوب🏃🏃🏃🏃

امیررضا

یازدهمی ها بچه هستند

نمی دونم چرا مردم دختراشون رو تو بچکی شوهر می دن

امیررضا

یکی از دخترا فکر کنم مشکل خونوادگی داره

امیررضا

در کل کمتر از سنشون می زنن

جاسمین

واسه همین به همه میپره چنددفعه میخواستم از کلاس بیرونش کنم

جاسمین

[In reply to امیررضا]

نمیدونم چرا اینجوری شده

جاسمین

من کلا حوصله خودم رو ندارم چه برسه لوس بازی اونا

امیررضا

دختر یازدهمی بیش از اینها باید فهم و کمالات داشته باشه

ولی چندتاشون خوبند

فقط دو سه نفر کلاس رو به هم می ریزند

جاسمین

اره واقعا بچه های دوازدهم از همون اول خوب بودن

امیررضا

اعصاب ندارینا!!!

جاسمین

یه ضرب ساده رو بلد نیستن انجام بدن

جاسمین

[In reply to امیررضا]

اصلا

امیررضا

واسه چی حوصله ی خودتونو ندارین

جاسمین

اون سه نفر که اون گوشه می شینن

امیررضا

آفرین محدثه

جاسمین

هر سه تاشون رو جدا از هم بزارین

امیررضا

زین پس

جاسمین

اون یکی قرار شد یادش بده

امیررضا

منم همین کارو می کنم

جاسمین

[In reply to امیررضا]

نمیدونم

امیررضا

ولی خدا می دونه

جاسمین

اون که بله

جاسمین

ما خومون رو میزنیم به اون راه

امیررضا

کدوم راه؟

جاسمین

از دست شما😂😂

امیررضا

اینجا ساعت نزدیک یک و نیمه اونجا ساعت چند شده

جاسمین

با ساعت شما برابری میکنه

امیررضا

[ 👋 Sticker ]

جاسمین

شب تون بخیر

امیررضا

[ 😜 Sticker ]

جاسمین [In reply to امیررضا]

عاشق این استیکرم

امیررضا

[ 😜 Sticker ]

جاسمین

شب بخیر

جاسمین

[ 👍 Sticker ]

جاسمین

[ Video ]

این کلیپ خیلی زیباست❤️❤️

امیررضا

این شب به خیرتون چی بود

ببخشید!!!!!!

جاسمین

شما فرستادین خداحافظ من گفتم شب بخیر

امیررضا

قبول

جاسمین

😔

امیررضا

[ Photo ]

جاسمین

باشه

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۰
رضا آباد
۱۳
بهمن ۹۶

از دستش دادم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۴۲
رضا آباد
۲۲
خرداد ۹۶


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۵
رضا آباد